مىسازند . و بعضى يكى از اين الفاظ [ را ] در تعريف غنا اخذ مىكنند و بعضى دو و سه و چهار را ، چنانچه ابن اثير در نهاية روايتى ذكر كرده متضمّن ترنّم به قرآن ، بعد از آن گفته : « الترنّم ، التطريب و التغنّي و تحسين الصوت بالتلاوة » . [1] پس جمع كرده است ميانهء [ اين ] سه در تفسير ترنّم . و در تفسير لحن گفته : « هو التطريب و ترجيع الصوت و تحسين القراءة و الغناء » . [2] پس جمع نموده ميان چهار ، در حالتى كه بعضى بر بعضى عطف نموده و تفسير لحن به غنا كرده . بنا بر اين ، تفسير مختلف ، راجع به يك تفسير مىشود . و تو مىگويى كه تفسير مختلف است . و معيّن است كه از غنا آنچه كه در عرف او را غنا گويند اراده كرد نه آنچه لغويين و معرّفين مىگويند . جواب آنكه : در تعريفِ حدّى ، اگر در واقع در تعريف غلطى از معرّف واقع نشده باشد و تعاريف مختلفه همه مطابق واقع بوده باشد ، بايد كه راجع به يك معنا شود و ما نحن فيه ، تفسير لفظ است كه آن را شرح اسم گويند نه تعريف حدى . چه ارباب لغتْ تفسير لفظ ، به لفظى اوضح مىكنند و وظيفهء ايشان ، توضيح موضوع له لفظ است ، نه كار به حقيقت شيء دارند كه تعريف حقيقى ، حدّى است ، و نه رسم كه بيان خواص و عوارض اوست ؛ مگر آنكه گاهى به سَبيل ندرت به خلاف وظيفهء خود عمل نموده در توضيح لفظ ، خاصيت شيء را بگويند . و امّا معرّفين ، تعريف به رسم براى خود كردهاند ، پس چه ضرور است كه اين تعريفات مختلفه راجع به يك تعريف شود ؟ بلكه در اين مقام ممكن نيست چه در بعضى از اين تعريفات قيدى اخذ كردهاند و در ديگرى نفى آن قيد
[1] النهاية ، ج 2 ، ص 271 ، « رنم » . [2] النهاية ، ج 4 ، ص 242 ، « لحن » .