رباعى < شعر > اوصاف على به گفتگو ممكن نيست گنجايش بحر در سبو ممكن نيست من ذات على به واجبى نشناسم اما ، دانم كه مثل او ممكن نيست < / شعر > و خوش آينده ترين نغمهاى كه عود لسان سرايد ، بعدِ منقبتِ آن صدّيق اكبر ، مدحت ساير ائمّهء اثنا عشر است كه بروج اثنا عشر در دوازده مقام على الدوام صداىِ مدحت گسترى در گنبد دوّار به جلوه در آوردهاند . لمؤلَّفه < شعر > هم مذهب ماست ، زان سپهر است بلند يعنى فلك البروج اثنا عشرى است < / شعر > و له < شعر > عارف ز جان و دل ، سگ اولاد حيدر است اثنا عشر به فرق مخالف ، دوشش پراست < / شعر > و له < شعر > اى آنكه به هر مذهب و ملت نگرى هم مذهب ما شو و مشو در بدرى در عرصهء نرد اختيار مذهب نيكو دو ششى زد كه شد اثنا عشرى < / شعر > و له < شعر > قومى كه به هر كشور و هر ناحيه بود جز شيعه ، تمام فرقه در هاويه بود آنجا كه رسول فرقة الناجيه گفت از روى حساب [1] شيعه الناجيه بود < / شعر >
[1] الف و ب : عدد فرقة الناجية و شيعة الناجية به حسب حساب جُمَل مساوى است ( منه مدّ ظله ) .