حقّ الرّجوع را . و ثالث به اين كه در صلح تعيين عوضين به قسمى كه قابل نزاع نباشد ، كافى است و معلوم است كه عدّه در واقع معيّن است ( 1 ) و در نظر زوجين مبهم است ، مثل صبرهء گندمى كه بىوزن وكيل صلح شود . مقام دويّم در خلع است . به ضمّ خاء معجمه كه به معنى كندن چيزى است كه ( 2 ) كه محيط باشد به چيز ديگر از آن ، نه مطلق كندن و از اين است كه « خلع الثوب » مىگويند