نام کتاب : دوازده رسالهء فقهى دربارهء نماز جمعه از روزگار صفوى ( فارسي ) نویسنده : رسول جعفريان جلد : 1 صفحه : 49
كتاب خودش فرمايد : * ( وَلا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ ) * . [1] چنان كه فرمود : * ( « وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ » ) * و آيات ديگر . چگونه با وجود اختلاف و تباين آراء و تزاحم خواستها ، اتفاق پديد مىآيد . به علاوه كه هر اهل علمى ، عالم نمىباشد ، چنان كه امام على عليه السلام فرمود : « هر صاحب قلبى ، فهيم و هر صاحب چشمى ، بصير و هر صاحب گوشى شنوا نيست » . [2] اما من ، وقتى اينان را تجربه كردم ، به سرعت از در خانهء آنان بريدم و با خوى انزوا طلبى خودم ، از آنان فاصله گرفتم ؛ گرچه جسمم در ميانشان بود و در ظاهر در شمارشان بودم ؛ چرا كه هر فتنهاى از آنان برمىخيزد و به آنها بازمىگردد . اكنون من گرفتار نفاق آنان و غريب ميان اختلاف آنان و تنهاى در جمع و ملت آنها هستم . در بيشتر كارهايم ، اختيارى ندارم و در حد توان براى بهبود آن مىكوشم . البته هر آنچه داخل آن مىشوم ، خواست من نيست ، بر آن مجبور شدهام « و كسى كه مجبور شود ، باغى و تجاوزگر نيست و گناهى بر او نه » . [3] اكنون راه گريزى ندارم ؛ چنان كه براى جريان امور معيشت من ، مسؤوليتى متوجه من نيست ؛ زيرا كه بيشتر آنچه مصرف مىشود ، از سوى آنهاست و بخش عمدهء آن به تربيت حيواناتشان مىرسد و اندكى از آن در ادارهء امور مردم ، من كارهاى نيستم چنان كه در برآوردن نيازمندىهاى مؤمنان راهى برايم گشوده نيست . چرا كه آنان براى هر امر كلى از كارهايشان اميرى برگزيدهاند و از مردم خواستهاند تا در امور خاص خود ، بزرگ و كوچك ، به آنان مراجعه كنند . اگر مصلحت چنان باشد كه چيزى از اساس برداشته شود ، وظيفهء امير مربوطه است و جز او كسى كارى انجام نمىدهد ؛ و اگر بدهد ، مورد عتاب و سرزنش قرار گرفته ، گرفتار خطر و ضرر خواهد شد . كسى كه با اين نظام آشنا نيست ، بر من اعتراض مىكند و زبانش را بر من دراز مىگرداند و مرا به بى توجهى به نيازمندى مؤمنان متّهم مىكند و مرا به بى مروّتى و دين دارى نسبت مىدهد ، و حتى اگر من با همهء ناتوانى كارى انجام دهم ، از اقتدار من ناراحت است . با اين همه ، مردم مانند حيوانات تشنهاى كه به چشمه و آبشخور برساند ، از روى حسد و دشمنى و فريب و مكر ، بر من وارد مىشوند . يكى تملق مىگويد ، ديگرى نفاق مىورزد ؛ يكى اظهار دوستى مىكند و ديگرى اظهار دشمنى . يكى سوء ظن مىورزد و ديگرى آزار مىدهد . يكى نسبت ناروا مىدهد و طعنه در دينم مىزند . اين بعد از آنى است كه من محبوب دلهايشان بودم و براى بيمارىهايشان طبيب . نزديك بود مرا بكشند و از ميان