responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نویسنده : محمود الشهابي الخراساني    جلد : 1  صفحه : 92


و اعظم ما ، در خانواده و تبار است .
اسعد و ذكوان و همهء اوس و خزرج از يهود مدينه و اطراف آن از قبيلهء بنى نضير و بنى قريظه و قينقاع مىشنيدند كه پيغمبرى در آن اوقات در مكه پديد خواهد آمد و او به مدينه مهاجرت خواهد كرد از اين رو وقتى كه اسعد سخنان عتبه را شنيد به گفته هاى يهود انديشيد و آن گفته ها در دل وى تأثير كرد پس پرسيد در كجا است ؟ عتبه پاسخ داد در شعب ابو طالب با ديگر افراد بنى هاشم محصور مىباشند و جز در موسم از آنجا بيرون نمىآيند و اين ايام كه موسم است بيرون آمده و نزديك حجر نشسته است ليكن از نزديك شدن به او و سخنان وى و گفتگو كردن با او حذر كن چه او ساحرى است كه ترا با سخنان خويش مىفريبد ! ! اسعد گفت : من در حال عمره و ناگزيرم كه خانه را طواف كنم پس چه بايدم كرد ؟ گفت : پنبه در گوش بنه ! ! اسعد چنان كرد و به مسجد در آمد و به طواف پرداخت پيغمبر ( ص ) كه با گروهى از بنى هاشم نزديك حجر نشسته بود بر وى نظرى افكند اسعد از آنجا در گذشت بار دوم كه دور مىزد با خود گفت : اين چه نادانى باشد كه من چنين خبرى در مكه بشنوم و بتحقيق آن نپردازم كه در بازگشت قوم خويش را از آن خبر دهم ؟ پس پنبه از گوش برآورد و پيغمبر را به گفتن « أنعم صباحا » كه در ميان عرب ، متداول مىبود تحيت گفت پيغمبر ( ص ) سر برداشت و گفت : خدا تحيتى از اين بهتر ، كه تحيت اهل بهشت است ، بما آموخته و آن تحيت « السّلام عليكم » مىباشد اسعد گفت در همين نزديكى بدان آشنا و دانا شده‌اى ! ! بگو ببينم به چه چيز دعوت مىكنى ؟ پيغمبر ( ص ) گفت : به اين كه خدا يگانه است و من پيغمبر او هستم و هم شما را مىخوانم به * ( أَلَّا تُشْرِكُوا بِه شَيْئاً وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ . وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ . ) *

92

نام کتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نویسنده : محمود الشهابي الخراساني    جلد : 1  صفحه : 92
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست