يافته است پس چون پيغمبر ( ص ) به محاربه مأذون شد و آن عده از انصار با او بر اسلام و نصرت و حرب ، بيعت كردند مسلمين را بر مهاجرت به مدينه و لحقوق به انصار تحريض مىفرمود و خودش در مكه به انتظار صدور امر الهى به خروج از مكه و مهاجرت متوقف مىبود » . 4 - در قضيهء عقبهء اولى نيز ، بنا بنقل مجلسى از على بن ابراهيم باز چند حكم ياد شده است خلاصهء مفاد آن چه از على بن ابراهيم در اين باره نقل شده بدين قرار است : « اسعد بن زراره و ذكوان بن عبد قيس كه هر دو از قبيلهء خزرج بودند در يكى از مواسم عرب به مكه مشرف شدند روابط اوس و خزرج از روزگارى دراز سخت تيره و تار و ميان ايشان جنگ و كارزار مىبود به طورى كه اين دو قبيله ، نه شب و نه روز ، سلاح از خود به دور نمىداشتند آخرين جنگى كه ميان ايشان بوقوع پيوسته روز « بغاث » بوده اين جنگ به غلبه و پيروزى اوس خاتمه يافت . اسعد و ذكوان در عمرهء ماه رجب به مكه مسافرت كردند تا در ضمن اعمال موسم ، كسانى را براى جنك با اوس مساعد و با خود همسوگند و متحد سازند . اسعد كه با عتبة بن ربيعه دوستى مىداشت بر او وارد گرديد و مقصود خود را بوى اظهار و همراهى و مساعدت او را درخواست كرد . عتبه گفت : شهر ما از شما دور است بعلاوه ما در اين ايام به كار خود چنان گرفتاريم كه به هيچ كارى نمىتوانيم بپردازيم . اسعد پرسيد چه كارى مهم رخ داده كه شما را در حرم و مأمنى كه داريد بدين گونه گرفتار ساخته است ؟ عتبه پاسخ داد : مردى در ميان ما برخاسته كه مىگويد از سوى خدا پيغمبر است او ما را تسفيه ، خدايان ما را سبّ و تقبيح ، جوانان ما را از ما رو گردان و جماعت ما را متفرق و پريشان مىسازد . اسعد پرسيد در ميان شما چه نسبتى دارد ؟ پاسخ داد پسر عبد الله پسر عبد المطلب و از بهترين ما ، در شرف