جعفر بن ابو طالب با چند تن ديگر به آنها پيوستند . بتدريج بر عدهء مهاجران افزوده مىشد تا اين كه شمارهء آنان ، به غير از كودكان ، به گفتهء ابن اسحاق ، به هشتاد و دو ( 82 ) يا هشتاد و سه ( 83 ) تن و به گفتهء بلعمى به هفتاد ( 70 ) تن و ، به گفتهء برخى ديگر ، به صد و بيست ( 120 ) كس رسيده است . قريش ، عمرو بن عاص بن وائل را با عمارة بن وليد ( چنان كه در بحار است ) يا با عبد الله بن ابى ربيعه ( به طورى كه در كتب ديگر گفته شده ) با هدايا و تحفه هايى زياد براى نجاشى و بزرگان كشور حبشه در تعقيب مهاجران گسيل داشت تا مهاجران را از حبشه استرداد كنند . نجاشى به شرحى كه در كتب مربوط نوشته شده ، پس از شنيدن بيانات جعفر بن ابى طالب و استماع آياتى از قرآن مجيد ، فرستادگان قريش را از خود براند و مهاجران را پناه داد و گرامى مىداشت . چيزى كه در اين قضيه ، از لحاظ تاريخ فقه در دورهء صدور ، قابل توجه مىباشد اين است كه چون نجاشى مهاجران را خواسته گفته است اين چه دينى است كه شما به سبب آن از قوم خويش جدا گشته و حال اين كه بدين من ( نصرانيت ) و بدين هيچ يك از ملل ديگر نيز داخل نشدهايد ؟ جعفر كه در ميان مهاجران بوده بدين مضمون پاسخ داده است : « ما مردمى بوديم نادان ، بت مىپرستيديم مردار مىخورديم ، قطع رحم مىكرديم . حق جوار را رعايت نمىنموديم . از فحشا پرهيز نداشتيم ، اقوياء ما ضعيفان را از ميان مىبردند . ما در چنين حالى بوديم كه خداى ، تعالى شانه ، پيغمبرى بسوى ما فرستاد كه پاكى نسب و راستى گفتار و درستى امانت و عفاف او بر ما روشن بود . اين پيغمبر ما را بدين خواند كه خدا را يگانه دانيم و جز خداى يكتا معبودى نگيريم سنگ و بتى را كه نياكان ما پرستش مىكردند نپرستيم . « بعلاوه بما امر كرده است كه راست گفتار و درست كردار باشيم ، امانت را خيانت نكنيم ، حق جوار را رعايت نماييم ، صله رحم كنيم ، از