شوم پس ناچار به خواهش او تن دادم . على ( ع ) گفت : الله اكبر ، فمن اضطرّ فى مخمصة غير متجانف لإثم فلا إثم عليه » 7 - محمد طاهر شيرازى در كتاب « اربعين » از طرق عامّه چنين نقل كرده است : « و استدعى عمر امرأة ليسألها عن امر و كانت حاملا فلشدّة هيبته ألقت ما فى بطنها جنينا ميّتا ! فاستفتى عمر اكابر الصّحابة فقالوا : لا شيء عليك انّما أنت مؤدّب . فقال على ( ع ) ان كانوا راقبوك فقد غشّوك و ان كان هذا جهد رأيهم فقد أخطئوا . عليك غرّة ، يعنى رقبة . فرجع عمر و الصّحابة إلى قوله » 8 - شيخ طوسى در كتاب « تهذيب الاحكام » از زرارة از حضرت باقر ( ع ) اين روايت را آورده است : « جمع عمر بن الخطَّاب اصحاب النّبيّ فقال : ما تقولون فى الرّجل ياتى اهله فيخالطها فلا ينزل ؟ فقالت الانصار : الماء من الماء . و قال المهاجرون : اذا التقى الختانان فقد وجب عليه الغسل . « فقال عمر : ما تقول يا ابا الحسن ؟ فقال : أتوجبون عليه الرّجم و الحدّ و لا توجبون عليه صاعا من ماء ؟ ! ! إذا التقى الختانان وجب عليه الغسل » 9 - باز از « تهذيب الاحكام » اين مضمون نقل شده « دو مرد مالى را نزد زنى به وديعه نهادند و با وى شرط كردند كه اگر با هم نزد او رفتند و وديعه را استرداد كردند ردّ كند پس از چندى يكى از آن دو مرد نزد آن زن رفت و مال را مطالبه كرد و گفت : رفيقم مرده است . آن زن به دادن وديعه حاضر نشد . مرد زياد رفت و آمد و اصرار كرد تا آن زن ناگزير وديعه را بوى داد . چندى گذشت آن مرد ديگر نزد آن زن رفت و مال را خواست . زن گفت : رفيقت از من گرفت . مرافعه را به محضر خليفهء دوّم بردند عمر به ضمان زن حكم كرد . زن خرسندى نداد به على عليه السّلام مراجعه شد . على به آن مرد گفت : چون شما با اين زن شرط كردهايد كه تا هر دو با هم نباشيد مالى را به شما ندهد اكنون مال را نزد من انگار پس رفيق خود را بياور و مال را بردار . . »