responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نویسنده : محمود الشهابي الخراساني    جلد : 1  صفحه : 531


4 - شيخ سليمان نقشبندى در كتاب « ينابيع المودّه » از مسند احمد بن حنبل از محمد بن جعفر از سعيد از قتاده از حسن بصرى روايت كرده كه اين مضمون را گفته است :
« همانا عمر بن خطَّاب خواست زنى ديوانه را رجم كند على ( ع ) گفت اين كار روا نيست چه من از پيغمبر ( ص ) شنيدم كه مىگفت : « رفع القلم عن ثلاثة : عن النّائم حتّى يستيقظ و عن المجنون حتّى يبرأ و يعقل و عن الصّبي حتّى يحتلم » عمر چون اين حديث بشنيد آن زن را رها كرد » .
5 - همو در همان كتاب از موفّق بن احمد به سندش از ابى حرب اين مضمون را آورده است : « زنى به شش ماه زاييده بود او را نزد عمر بردند گفت : او را سنگسار كنند على ( ع ) بوى گفت : اين زن را رجم روا نباشد چه خدا در موضعى از قرآن مجيد گفته است :
* ( وَحَمْلُه وَفِصالُه ثَلاثُونَ شَهْراً ) * پس دو سال ، كه بيست و چهار ماهست ، اكثر مدت ارضاع و شش ماه كه باقى مىماند اقل مدت حمل مىباشد . اين استدلال موجب اقناع عمر و اطلاق زن گرديد » .
6 - خطيب خوارزم در كتاب « اربعين » خود ، بنقل ابن شهرآشوب ، اين مضمون را آورده است : « زنى را با مردى بيگانه در حال نزديكى يافتند : عمر به رجم زن دستور داد . زن گفت : خدايا تو مىدانى كه مرا بر اين كار گناهى نيست . عمر خشم آورده و گفت : ترا آن كار زشت بس نبود كه گواهان را نيز جرح و تخطئه مىكنى ؟ .
على ( ع ) چون اين بشنيد بفرمود تا از آن زن بپرسند پس آن زن چنين گفت : خانواده و اهل مرا شتر بود من شترها را بيرون بردم و آنها را شير نبود من با خود آب برداشتم . مردى با من بيرون آمد كه شتران او را شير مىبود . آبى كه من با خود داشتم تمام شد . تشنه شدم . از آن مرد آب خواستم . گفت : آب نمىدهم مگر تو به من تن دهى . من از اين سخن بر آشفتم و بدان كار تن ندادم تشنگى بر من سخت چيره شد چنان كه نزديك بود هلاك

531

نام کتاب : ادوار فقه ( فارسي ) نویسنده : محمود الشهابي الخراساني    جلد : 1  صفحه : 531
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست