و از جمله مرحوم محدث نورى ( حاج ميرزا حسين 1320 ه . ق ) در كتاب مستدرك بنقل از كتاب « دعائم الاسلام » قسمتى از نامهاى را كه على عليه السّلام در پاسخ رفاعه وقتى كه تصدّى « قضاء » اهواز را به او ، داده نوشته بوده به اين مفاد آورده است : « طمع را رها و با هوى و هوس مخالفت كن از ملالت بپرهيز و از صاحبان دعوى تحف و هدايا مپذير و در كار قضاء به مشاوره مپرداز زيرا مشاوره در جنگ و در كارهاى دنيا روا است نه در كار دين « . . و الدّين فليس بالرأي انّما هو الاتّباع » همانا دين بجز متابعت چيزى نيست پس راى اشخاص را در آن راهى نمىباشد . . » و از جمله محدّث معاصر مرحوم قمى ( حاج شيخ عباس ) در كتاب « نفثة المصدور » در ذيل شرح حال حضرت صادق از كتاب « المحاسن » اين مضمون را نقل كرده است « . . معاوية بن ميسرة بن شريح گفت در مسجد خيف ، حضرت صادق را ديدم كه نزديك به دويست مرد براى استفادهء علم دور او حلقه زده بودند از آن جمله عبد الله بن شبرمه بود و او به حضرت گفت : ما در عراق قاضى هستيم و بكتاب و سنّت حكم مىكنيم ليكن گاهى مسألهاى بر ما وارد مىگردد فتجتهد فيها بالرّأى كه در آن مسأله اجتهاد رأى به كار مىبريم . مردم همه براى شنيدن پاسخ خاموش شدند حضرت صادق ( ع ) به كسانى كه در جانب راست او بودند متوجه و به گفتن مشغول شد . مردم چون چنين ديدند سكوت را شكستند و با هم به مذاكره مشغول گشتند . دوباره ابن شبرمه گفت : إنا قضاة العراق و انّا نقضى بالكتاب و السّنّة و انّه ترد علينا اشياء و نجتهد فيها الرّأي باز تمام مردم به انتظار جواب گوش فرا داشتند حضرت به مردم دست چپ توجه كرد و بحديث پرداخت . سكوت مردم از نو شكسته شد و مذاكرهء ايشان با هم تجديد گرديد . ابن شبرمه مدتى ساكت ماند .