جميعا ! ! و إلههم واحد و نبيّهم واحد و كتابهم واحد أفأمرهم الله ، سبحانه ، بالاختلاف فاطاعوه ؟ ام نهاهم عنه فعصوه ؟ ام انزل الله ، سبحانه ، دينا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه ؟ ام كانوا شركاء للَّه فلهم ان يقولوا و عليه ان يرضى ؟ ام انزل الله ، سبحانه ، دينا تامّا فقصّر الرّسول عن تبليغه و ادائه و الله سبحانه يقول * ( ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ) * و فيه تبيان كلّ شيء و ذكر انّ الكتاب يصدق بعضه بعضا و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه : * ( وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ الله لَوَجَدُوا فِيه اخْتِلافاً كَثِيراً ) * و انّ القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظَّلمات الَّا به » . در حكمى از احكام بر يكى از ايشان قضيهاى وارد پس به نظر و رأى خويش حكم مىدهد و چون عين آن قضيه نزد ديگرى برده مىشود بخلاف گفتهء شخص اول حكم مىدهد . از آن پس حكم كنندگان و فتوى دهندگان در آن قضيه نزد پيشواى خود كه ايشان را بقضاء گماشته فراهم مىآيند و او آراء همه را تصويب مىكند ! در صورتى كه همه را يك خدا و يك پيغمبر ( ص ) و يك كتاب مىباشد . آيا خدا ايشان را باختلاف فرموده پس فرمان او را پذيرفتهاند ؟ ! يا آنان را از اختلاف باز داشته پس بنا فرمانى گراييدهاند ؟ يا خدا دينى ناقص فرستاده و از ايشان براى تكميل دين يارى خواسته ؟ يا با خدا در تشريع دين شركت داشتهاند ! پس ايشان را آن حقّ بوده كه راى خود را بگويند و بر خدا است كه بدان خرسندى دهد ؟ ! يا خدا دينى كامل و تمام فرستاده ليكن پيغمبر ( ص ) در كار تبليغ آن تقصير كرده است ! ! ؟ با اين كه خداى سبحانه و تعالى مىگويد ما در كتاب چيزى را تفريط نكردهايم بلكه تبيان هر چيزى در آن است . و هم خدا ياد كرده است كه قرآن به ميزان است و تفريطى در آن راه نيافته و آيات آن ، يكديگر را پشتيبانست و در مقاصدش هيچ اختلاف نمىباشد و اگر اين قرآن ، الهى نبود اختلاف فراوان مىداشت . همانا قرآن را ظاهرى است شگفت انگيز و باطنى است ژرف . عجائب آن فنا ندارد و غرائبش را تمامى نيست و تاريكيها جز به وسيلهء آن بر طرف نمىگردد .