بحفظ اشخاص چه بسا كه در ذهن حفظ كننده اين دو بهم مشتبه شود و در نتيجه يا چيزى را از قرآن به خيال اين كه حديث است نه قرآن جزء قرآن نياورد و اسقاط كند و يا اين كه چيزى را از حديث به خيال اين كه قرآن است در آن وارد سازد و به عكس و همين حال ، معكوس مىشود نسبت بحديث . 4 - در جمع و تدوينى كه زيد بن ثابت از قرآن مجيد كرده ، به گفتهء عامّه ، بحفظ قرّاء و حافظان قرآن بطور كامل استناد و اتّكاء داشته و چون همان قارئان و حافظان قرآن بىگمان احاديثى را هم حافظ بودهاند و اين اختلاط و اشتباه به ميان مىآمده پس بايد اصلا حفظ حديث بلكه استماع آن ممنوع مىشده بلكه اصلا بر پيغمبر ( ص ) لازم بوده كه حديثى بر ايشان نگويد ! ! تا اين گرفتارى يا اين احتمال پيش نيايد ! 5 - اگر نهى پيغمبر ( ص ) يا نهى صحابه از جمع و تدوين حديث مسلَّم شود جمع و تدوين كه در دوره هاى بعد به عمل آمده بر خلاف مشروع خواهد بود ( يعنى نسبت به اهل سنّت و كسانى كه تدوين و جمع حديث را ممنوع دانستهاند ) . 6 - اگر در همان عصر صحابه جمع حديث مانند جمع قرآن عملى مىشد يكى از فوائد مهم آن اين بود كه وضع و اختلاق حديث در دوره هاى بعد به ميان نمىآمد . از همهء اينها گذشته حقيقتى كه بايد بسيار مورد توجه واقع گردد اين است كه قرآن و حديث را چنان اسلوبى مشخّص و ممتاز است كه بر مردم ادوار بعد و بر كسانى كه اندك آشنايى به زبان تازى دارند مخلوط و مشتبه نمىگردد تا چه رسد به كسانى كه در عصر رواج فصاحت و بلاغت و در هنگام بالاترين مراتب و ترقى آن در كانون عربيت مىزيسته و خود در همه شئون و نواحى سخن : از سخن سنجى و سخنرانى و سخن دانى پيشوا مىبوده بويژه كه به آنان دستور هم داده شده باشد كه اين دو گونه سخن كه هر يك عنوان و مقامى دارد بايد بعنوان خودش جداگانه و مستقل بماند و اختلاط ميان آن دو بهم نرسد .