قاضى ابو يوسف در كتاب « الرّدّ على سير الاوزاعى » به اسنادش از قرظة بن كعب انصارى نقل كرده كه اين مضمون را گفته است : « چون عمر ما را به عراق گسيل داشت از ما مشايعت كرد و گفت : اى گروه انصار آيا مىدانيد چرا به مشايعت شما بيرون آمدم ؟ گفتيم : نعم لحقّنا . آرى براى حقّ ما . گفت : « إنّ لكم الحقّ » درست است شما را حقّ مىباشد ليكن بعلاوه خواستم به شما بگويم كه : شما به جايى مىرويد كه مردم آنجا چنان به خواندن قرآن سرگرم و هم آوازند كه زنبور عسل در لانه خود ، پس مبادا ايشان را به وسيلهء احاديث از قرآن باز داريد و به احاديث مشغول كنيد . قرآن را به غيرش مخلوط نكنيد و روايت را از پيغمبر ( ص ) كم كنيد و من با شما در اين كار ، شريكم » چون قرظه به عراق وارد شد بوى گفتند : « حدثنا » ما را حديث كن گفت : « نهينا عمر » عمر ما را تحديث نهى كرد [1] . از آن چه در اينجا آورده شد و از امثال و نظائر آنها كه علماء عامّه و خاصّه در كتب خود آورده و نقل كردهاند معلوم مىگردد كه نه تنها موضوع چگونگى جمع و تدوين حديث در « عهد صحابه » مورد اختلاف مىباشد بلكه اصل تحديث و نقل پيغمبر ( ص ) نيز خالى از وقوع اختلاف نيست . در اينجا بايد گفت با توجه و اعتراف به اين كه علل و عواملى كه براى نهى از جمع و تدوين حديث گفته يا احتمال داده شده به نظر سطحى داراى قوت و اعتبار مىنمايد و از اين رو گفتهء علماء عامّه در آن باره به صحت و اعتبار ، نزديكتر توهم مىگردد . ليكن به نظرى عميقتر چنان مىرسد كه گفتهء علماء خاصّه در اين زمينه به صواب نزديكتر باشد چه احاديثى كه از پيغمبر ( ص ) در زمينهء احكام صدور يافته براى اين بوده كه وظائف و تكاليف مردم معاصر و كليهء افراد بشر تا روز رستاخيز بدان معلوم گردد و آن احاديث از طرفى
[1] - اين حديث با اندكى اختلاف از صحيح ابن ماجه نيز نقل گرديده است .