از كتاب علماء عامّه چنان بر مىآيد كه نه تنها پيغمبر ( ص ) از تدوين و جمع حديث جلوگيرى و نهى كرده بلكه ابو بكر و عمر نيز صريحا از آن منع مىكردهاند . از كتاب « تذكرة الحفّاظ » حافظ ذهبى نقل شده كه اين مضمون را گفته است : « ابن ابى مليكه بطور « مرسل » روايت كرده كه صدّيق پس از وفات پيغمبر ( ص ) مردم را جمع كرده و گفت : شما از پيغمبر ( ص ) احاديثى نقل مىكنيد كه در آنها با هم اختلاف داريد و چون نوبه به مردم زمان بعد برسد اختلافشان بيشتر خواهد شد پس از رسول خدا چيزى را حديث مىآوريد و هر گاه كسى چيزى از شما مىپرسد بگوييد : كتاب خدا ميان ما و شما مىباشد پس حلالشرا حلال و حرامش را حرام بدانيد » باز نقل كردهاند كه عمر سه تن از صحابه : ابن مسعود و ابو الدّرد او ابو مسعود انصارى را حبس كرد و بديشان گفت : « قد اكثرتم الحديث عن رسول الله » . از سيوطى نقل شده كه در كتاب « تنوير الحوالك فى شرح موطَّإ الامام مالك » اين مضمون را آورده كه عروة بن زبير گفته است : « عمر بن خطاب خواست كتابت سنن كند با اصحاب پيغمبر ( ص ) مشاوره كرد ايشان او را برين كار اشاره كردند عمر يك ماه در اين باره به ترديد گذراند تا روزى تصميم وى قطعى شد به اصحاب گفت چنان كه به ياد داريد من با شما مذاكره كردم كه سنن نوشته شود از آن پس به يادم آمد كه گروهى از اهل كتاب پيش از شما با كتاب خدا كتبى نوشتند پس كتاب خدا را رها كردند و به آن كتب رو آوردند و من به خدا سوگند كتاب خدا را به هيچ چيز مشتبه نخواهم ساخت . آنگاه كتابت سنن را ترك كرد » . همين مضمون از طبقات محمد بن سعد نيز نقل گرديده است . هم در كتب عامّه است كه از ابو هريره پرسيدند « أكنت تحدّث فى زمان عمر هكذا ؟ » ! آيا تو در زمان عمر به همين گونه حديث مىگفتى ؟ ! گفت : « لو كنت احدّث فى زمان عمر مثل ما احدثكم لضربني بمخفقته » اگر من در زمان عمر بدين گونه به تحديث مىپرداختم همانا مرا با تازيانهء پهنش مىزد . ابن شهرآشوب در « فصل مسابقهء على عليه السّلام به اسلام » راجع بابى هريره چنين آورده است : « و قد ضربه عمر بالدرّة الكبيرة لكثرة روايته و قال : انه كذوب » .