ابن حجر عسقلانى در كتاب « الإصابة فى تمييز الصحابة » گفته است : « اصحّ ما وقفت عليه فى تعريف الصّحابى انّه من لقي النّبيّ مؤمنا به و مات على الاسلام » آنگاه چگونگى اطَّراد و انعكاس اين تعريف را شرح داده و از آن پس گفته است : « و هذا التّعريف مبنىّ على الاصح المختار عند المحقّقين كالبخارى و احمد بن حنبل و من تبعهما و وراء ذلك اقوال اخرى شاذّة . . » فاضل ممقانى در كتاب « مقباس الهداية » در مطلب اول از فصل هشتم كه براى تفسير « صحابى » و « تابعى » و « مخضرمىّ » طرح كرده پس از اين كه هفت قول در تعريف صحابى نقل كرده و اعتراضات آنها را آورده چنين افاده كرده است : « نظر به همان اعتراضات ، گروهى از محقّقان كه از آن جمله است شهيد دوم در كتاب بدايهء خود صحابى را به تعريفى ديگر كه هشتمين تعريف است شناساندهاند و آن چنين است : « من لقي النّبيّ مؤمنا به و مات على الإيمان و الإسلام و ان تخلَّلت ردّته بين كونه مؤمنا و بين موته مسلما على الاظهر » و منظور ايشان از آوردن « لقاء » به جاى « رؤيت » اين است كه پسر امّ مكتوم كه نابينا و به اتفاق ، از صحابه بوده است خارج نماند و قيد « ايمان » براى حال لقاء از آن جهت است كه فرستادهء قيصر كه در حال كفر پيغمبر ( ص ) را ملاقات كرده و پس از وفات پيغمبر ( ص ) به اسلام درآمده و با ايمان از دنيا رفته است داخل نباشد . « خويلد بن خالد هذلى كه پس از مرگ پيغمبر ( ص ) و پيش از دفنش به ديدار جسد آن حضرت فائز گرديده هم از اين تعريف خارج مىماند و نيز عبد الله جحش و ابن حنظل كه بكفر بر گشته و در آن حال در گذشتهاند از تعريف خارج مىباشند ليكن كسانى كه مرتد شده و در زمان خود آن حضرت يا پس از رحلت او به اسلام باز گشتهاند مانند