آنگاه مجلسى چند خبر از طرق عامه ( بطرق مختلف از ابو هريره كه به گفتهء ناقلان صحت آنها مورد اتفاق ايشان مىباشد و همه بر نقص نماز و تكميل آن با فزودن ركعت و سجدهء سهو صراحت دارد ) نقل كرده پس از آن چنين افاده كرده است : « اختلاف ميان ما و ايشان در نقل اين خبر پوشيده نيست چه در بيشتر اخبار ما نماز ظهر و در بيشتر اخبار ايشان نماز عصر مورد وقوع « سهو نبى » دانسته شده و در برخى از اخبار ايشان وارد شده كه به دو ركعت و در برخى ديگر به سه ركعت آن را سلام داده و در برخى از آنها تصريح شده كه به منزل خود رفته و آن متضمن است استدبار را كه به عقيدهء ما مطلقا نماز را باطل مىكند و از برخى ديگر ظاهر اين است كه هنوز در موضع نماز مىبوده است . « اختلافاتى كه در اين خبر رخ داده و پارهاى از آنها را بر شمرديم استدلال و احتجاج به اين خبر را بسيار ضعيف مىسازد » . پس از آن از « اكمال الاكمال » ، بنقل اكمال از بعضى از شروح مسلم ، روايت را با نقل اختلاف راويان كه پرسش كننده ذو اليدين يا مردى از بنى سليم يا مردى دراز دست به نام خرباق يا مردى پهن دست بوده [1] با شرحى كه صاحب اكمال الاكمال از محقّقان عامّه مبنى
[1] - حكيم نقّاد مير محمد باقر داماد در راشحهء 25 از كتاب « الرّواشح السّماويّه » چنين افاده كرده است : « از جمله شايعاتى كه در علم اصول و علم فقه مشهور است قصهء « ذو اليدين » مىباشد و او مردى است كه به گفتهء اكثر نامش خرباق ( بكسر خاء ، معجمه و سكون راء پيش از باء موحّده و قاف بعد از الف ) و لقبش ذو اليدين بوده است . مطرّزى در « المغرب » در باب خاء گفته است « خرباق ، نام ذو اليدين است » در باب ياء گفته است « ذو اليدين لقب خرباق است اين لقب را به واسطهء بلند بودن دو دست به او دادهاند » . جوهرى در باب قاف از كتاب « صحاح » گفته است : « خرباق نام مردى است از صحابه كه او را « ذو اليدين » مىگفتهاند . » و در باب « واو » و « ياء » گفته است « ذو اليدين » نام مردى است از صحابه كه چون بهر دو دست با هم كار مىكرده بدين لقب خوانده شده و او همانست كه به پيغمبر ( ص ) گفته است : « اقصرت الصلاة ام نسيت » و صاحب قاموس در « قاموس » در باب اول ، گفته است : « خرباق كسربال اسم الصحابي فى قول » و در باب اخير گفته است « ذو اليدين خرباق السلمي الصحابي » و در برخى از شروح مسلم چنين آورده شده « قيل فى يده طول اى سعة و سخاوة » و برخى گفتهاند : « قيل له ذو اليدين : لأنّه هاجر هجرتين » و شيخ ما صدوق ، عروة الاسلام ، ابو جعفر بن بابويه در كتاب « من لا يحضره الفقيه » گفته است : « و كسانى كه سهو نبي ( ص ) را نپذيرفته از اين روايت دفاع كرده و گفتهاند : در ميان صحابه كسى به اين نام وجود نداشته و اين مرد و اين خبر بى اصل است . ليكن اينان دروغ گفتهاند چه اين مرد ، معروف است و او همان ابو محمد عمير بن عبد عمرو معروف به ذو اليدين مىباشد كه موافق و مخالف از او نقل حديث كردهاند » من مىگويم : ذو الشمالين از صحابه و معروف است نامش عمير بن عبد عمرو است . صاحب قاموس نيز ، و هم ديگران ، او را نام بردهاند ليكن ذو اليدين كه نامش خرباق است از او معروفتر مىباشد و همه او را مىشناسند و آن چه در روايت اين حديث از مخالف و موافق بما رسيده نسبت اين حديث است به مردى ملقب به ذو اليدين كه نامش خرباق بوده است پس در كتاب مصابيح تاليف بغوى و كتاب مشكاة تاليف طيّبى و هم در صحيح بخارى و صحيح مسلم از ابو هريره است كه گفت : صلَّى بنا رسول اللَّه صلاة العصر فسلَّم فى ركعتين فقام إلى خشبة معروضة فى المسجد فاتّكأ عليها كانّه غضبان و وضع يده اليمنى على اليسرى و شبّك بين اصابعه و وضع خدّه الايمن على ظهر كفّه اليسرى و فى القوم ابو بكر و عمر فهاباه ان يكلَّماه و فى القوم رجل فى يديه طول يقال له : ذو اليدين قال : يا رسول اللَّه ، اقصرت الصلاة ام نسيت ؟ فقال : كل ذلك لم يكن . فقال : قد كان بعض ذلك . فاقبل على الناس فقال : أكما يقول ذو اليدين قالوا : نعم . فتقدّم فصلَّى ما ترك ثمّ كبّر و سجد مثل سجوده او اطول . ثمّ رفع رأسه و كبّر ثمّ كبّر و سجد مثل سجوده او اطول ثم رفع رأسه و كبّر » . از ابن سيرين كه ناقل از ابو هريره بوده پرسيد مىشده كه « ثم سلَّم » مىگفته است : شنيدهام عمران حصين گفته است : « ثم سلَّم » . و در خصوص صحيح مسلم از عمران بن حصين روايت است كه « انّ رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه و آله صلَّى العصر فسلَّم فى ثلث ركعات ثمّ دخل منزله فقام اليه رجل يقال له الخرباق و كان فى يديه طول ، فقال يا رسول اللَّه فذكر له صنيعه فخرج غضبانا يجرّ رداءه حتّى انتهى إلى النّاس فقال : اصدق هذا ؟ قالوا : نعم . فصلَّى ركعته ثم سلَّم ثم سجد سجدتين ثم سلَّم » . و از اصحاب ما نيز هر كه اين حديث را آورده آن را به ذو اليدين كه خرباق باشد نسبت داده نه به ذو الشمالين كه عمير بن عبد و عمر است و بالجمله اصح و اصوب همانست ، خواه دو نام و دو لقب براى دو مرد باشد ، چنان كه از كلمات ناقدان با بصيرت ظاهر است ، پا براى يك مرد ، چنان كه كلام برخى بر آن دلالت مىكند ، »