عبارت شيخ الطائفه در اين موضع پس از نقل اشكال جبّائى راجع به تقيه و پاسخ آن ، به عين آن چه مجلسى از طبرسى نقل كرده و آورديم ، در موضوع سهو و نسيان اين است : « و استدلّ الجبّائى ايضا بالآية على انّ الانبياء يجوز عليهم السهو و النسيان . قال : بخلاف ما يقوله الرافضة بزعمه من انه لا يجوز عليهم شيء من ذلك . « و هذا ليس بصحيح ايضا لأنا لم نجوّز عليهم السهو و النسيان فى ما يؤدّونه عن الله فامّا غير ذلك فانّه يجوز أن ينسوه او يسهوا عنه ممّا لم يؤدّ ذلك إلى الاخلال بكمال العقل و كيف لا يجوز عليهم ذلك و هم ينامون و يمرضون و يغشى عليهم و النّوم سهو و ينسون كثيرا من متصرفاتهم ايضا و ما لهم فى ما مضى من الزمان . و الذي ظنه فاسد . . » ابو الفتوح رازى در ذيل همين آيه گفته : « . . و ابو القاسم بلخى [1] گفت اين آيه دليل مىكند كه سهو و نسيان بر پيغمبران روا باشد بخلاف آن كه رافضه گويند و اين چيزى نيست كه او گفت از براى آن كه ما مىگوييم سهو و نسيان بر ايشان روا نباشد در آن چه از خداى تعالى مىگزارند چه اگر روا باشد وثاقت برخيزد از قول ايشان در اداء رسالت فامّا در مورد دنيوى روا داريم سهو و نسيان بر ايشان ما دام كه مستمر نباشد كه منفر باشد و چگونه سهو بر ايشان روا نباشد و ايشان بخسبند و بيمار شوند و بيهوش شوند در بيمارى » . سيد مرتضى در كتاب تنزيه الانبياء بنقل خود مجلسى چنان كه در آخر « تبيين » كه از مجلسى نقل خواهد شد خواهد آمد همين مضمون را كه شاگردش شيخ الطائفه در زمينهء سهو نبى گفته آورده است . عجب آن كه خود مجلسى نيز در همان جا از كلام سيد مرتضى همين معنى را استظهار كرده است !
[1] - از مراجعهء بتفسير ابو الفتوح و تفسير التبيان و تطبيق ميان دو عبارت آنها در اين موضع چنان گمان مىرود كه در عبارت تفسير ابو الفتوح اختلال و اسقاط لفظى ( كه شايد جبائى باشد ) رخ داده بويژه كه در مجمع البيان نيز اين قول از جبائى نقل شده نه از ابو القاسم بلخى .