در بارهء حكم چهارم و پنجم هم بطور اجمال بايد دانسته شود كه عرب را بر اعتكافى ، بمعنى عام ، عادت بوده كه شارع اسلام اصل آن را امضاء كرده و در شرائط و حدود و قيود و مكان و زمان ( و سائر جهات خارجى از ذات اعتكاف ) دخل و تصرف به جا آورده است . عكوف در اصل لغت بمعنى درنگ و توقف طولانى است در كارى چنان كه در مواضعى در قرآن مجيد به همين معنى آمده مانند آيهء 116 از سورهء البقره * ( وَعَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ . . ) * و مانند آيهء 134 از سورهء الاعراف * ( وَجاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ . . ) * و مانند آيهء 53 از سورهء 21 ( الانبياء ) * ( إِذْ قالَ لأَبِيه وَقَوْمِه ما هذِه التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ ) * و در شرع مقدس اسلام منظور از آن بتعبير محقق در المعتبر « اللَّبث المتطاول للعبادة » درنگى است طولانى به قصد عبادت . پيغمبر ( ص ) ، بنقل عامّه و خاصّه ، تا سال رحلت هميشه ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد اعتكاف مىداشته است . [1] از جمله دلايلى كه معمول بودن اعتكاف را در زمان جاهليت مىرساند گفتهء عمر است كه بنقل محقق در المعتبر چنين گفته است : « قلت لرسول الله : انّي نذرت ان اعتكف يوما فى الجاهلية . فقال : اعتكف و صم » . چهارم - آيهء 42 از سورهء البقره * ( وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ ) * .
[1] - « مگر يك سال كه در آن جنگ « بدر » واقع شد و در سال بعد از آن بيست روز اعتكاف داشتند : ده روز قضاى سال گذشته و ده روز اداء » ( زاد المعاد - مجلسى )