قصاص كند باز خواندش . گفت : عفو كنى ؟ گفت : نه . گفت : ديه بستانى ؟ گفت : نه ، جز قصاص نكنم ! گفت : برو . چون برفت دگر باره باز خواندش او را . گفت : عفو كنى يا ديه قبول كنى ؟ گفت : نه . رسول گفت : اگر عفو كنى كفارتى باشد ترا و صاحب ترا گفت : يا رسول الله عفو كردم » . باز همو گفته است « عدىّ بن ثابت الانصارى روايت كرده كه در عهد بعضى صحابه مردى ، مردى را طعنه زد و بكشت اولياء مقتول او را به حكومت آوردند قاتل يك ديه عرض كرد اولياء مقتول قبول نكردند دو تا كرد قبول نكردند به سه كرد قبول نكردند . يكى از جملهء صحابهء رسول گفت : من از رسول شنيدم كه هر كه او عفو كند كسى را از خونى يا كم از آن ، كفارهء گناه او باشد از آن روز كه از مادر زاده باشد تا آن روز كه آن صدقه كرده باشد . . » 6 - مصلحت شرعى و حكمت و فلسفهء اجتماعى حكم قصاص را به فصيحتر و بليغتر عبارتى بيان كرده آنجا كه گفته است * ( وَلَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ ) * و منظور از اين جمله به گفتهء عامّهء مفسران اين است كه وضع حكم و قصاص ، آن را كه خواهد كسى را به ناحق بكشد از ارتكاب اين كار باز مىدارد و فكر اين كه به قصاص خواهد رسيد موجب ترس و بيم او و مانع اقدامش بدين عمل خواهد شد ، و در نتيجه زندگانى افراد تأمين خواهد گرديد و به گفتهء سدّى از اين جمله « مراد آنست كه در قصاص حياة است يعنى پيش از اسلام به يك مرد ده مرد را بكشتندى به گزاف گفت من قصاص نهادم به سويّه تا بنفس بيشتر از نفس نكشند پس اين قضيه موجب اين بود كه در قصاص حياة باشد . »