طوايف آنان مىبوده و بر اثر تغيير و تبديل قوت و ضعف ، تغيير و تبديل مىيافته است ليكن از لحاظ حكم ناگزير در توراة ميزانى عادلانه و ثابت براى آن مقدّر و مقرّر بوده است . اما اين كه در عمل كم و بيش مانند اهل جاهليت بودهاند . در تواريخ و احاديث مواردى ديده مىشود كه بر آن اشعار دارد . از جمله مجلسى قسمتى را بدين مضمون آورده است « بيضاوى گفته است . روايت شده كه احبار و دانشمندان يهود با خود گفتند : برويم و با محمد ملاقات كنيم شايد او را از دينش برگردانيم پس به ملاقاتش رفتند و گفتند : تو مىدانى ما دانشمندان يهود هستيم و اگر ما ترا پيرو شويم همهء يهود از تو پيروى خواهند كرد . ميان ما و ميان قوم ما دشمنى و خصومت رخ داده تو به سود ما و به زيان ايشان حكم كن تا به تو ايمان آوريم و به دينت بگرويم پيغمبر اباء كرد و اين آيه فرود آمد * ( أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ) * ؟ ! ! گفته شده كه اين آيه در بارهء بنى قريظه و بنى نضير نازل گرديده كه از پيغمبر خواستند تا او در بارهء حكم قتل به تفاضلى كه حكم جاهليت بود ، حكم كند . » باز مجلسى از طبرسى از حضرت باقر عليه السلام و از جمعى از مفسران قضيهاى نقل كرده كه به خوبى مىرساند كه ميان يهود از لحاظ عمل ، تفاضل در قصاص متداول بوده است . اين قضيه را نيز ابو الفتوح در ذيل آيهء 46 از سورهء پنجم ( المائدة ) در تفسير خود آورده كه عينا در اينجا نقل مىشود . اصل قضيه اين بوده كه : « دو كس از اشراف و معروفان اهل خيبر زنا كردند و ايشان محصن بودند و در توراة حكم ايشان رجم بود و ايشان را نمىبايست رجم كنند ايشان را براى حرمت و شرفشان و طمع داشتند كه در شرع رسول ( ص ) آن را تخفيف باشد و اهل خيبر را با رسول حرب بود كس فرستادند به جهودان بنى قريظه و بنى نضير و گفتند ما را حادثه اى