در صدد تصفيهء حساب برآيند و سزاى بد رفتاريها و آزارهايى كه از مشركان ديدهاند در كنارشان بنهند . علل و عوامل ياد شده مشركان را به خيال انداخت كه كار را يكسره كنند : يعنى بهر وسيله كه بتوانند نور الهى را خاموش سازند پس خود پيغمبر ( ص ) را تا حدى كه مىتوانستند آزار مىدادند ، پيروان اسلام را بطريق گوناگون مزاحم مىشدند و به ترك اسلام وادار مىنمودند و حتى اگر مىتوانستند با نهايت قساوت بقتل آنان اقدام مىكردند ( چنان كه مادر عمّار ياسر را ابو جهل با طرزى فجيع بكشت ) عاقبت چنان كه در اين آيهء شريفه ياد شده * ( وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ . . ) * به خيال افتادند كه با پيغمبر ( ص ) به مكر و بدسگالى بپردازند و او را باز دارند يا بكشند و يا اخراج كنند به اين خيال بعد از عقبهء دوم كه « بيعت حرب » در آنجا انجام يافت و مشركان از اجتماع انصار براى بيعت اطلاع يافتند سلاح برگرفتند و بسوى عقبه روى آوردند انصار به دستور پيغمبر ( ص ) پيش از رسيدن مشركان متفرق شدند و در پاسخ اين درخواست كه اگر دستور باشد متفرق نشوند و شمشير بكشند و مشركان را با زبان تيغ پاسخ گويند پيغمبر گفت « لم اؤمر بذلك » و آنان را به محاربه اذن نداد . در همان عقبه از پيغمبر ( ص ) درخواست كردند كه با ايشان به مدينه روانه گردد پاسخ گفت ( انتظر امر الله ) به انتظار فرمان خدا مىباشم . مردان قريش ، بدون استثناء ، به عقبه رو نهادند حمزه و على با شمشير كشيده بر فراز عقبه ايستادند و حمزه بانك برداشت كه هر كس بخواهد از عقبه بگذرد از دم شمشير خواهد گذشت قريش ناگزير بازگشتند و بتعبير ابو الفتوح رازى ، در تفسير خود ، از ايمان و بيعت انصار « بشكوهيدند و بترسيدند كه كار رسول بلند شد . . » و با خود گفتند اگر كار محمد بدين گونه پيش رود كار ما تباه است و چه بسا كه يكى