به جاى آن نشست . كفار قريش مىگفتند تا اين « صابى » ! ! كه منظورشان پيغمبر بود بقتل نرسد ما را با شما خويشى و بستگى گسسته و عداوت و دشمنى پيوسته خواهد بود « ابو طالب برادر زادهء خود پيغمبر ( ص ) و برادران و ياران و پيروان را به شعب خود برد چون قريش باز هم از آزار آنان دست بردار نبودند ناگزير محصور شدند و خوار بار از ايشان قطع گرديد . « وليد بن مغيره فرمان داد تا منادى ندا كند كه هر گاه يكى از اهل اسلام بخواهد طعامى خريدارى كند مشركان بر بهاى آن بيفزايند و قيمت را به قدرى بالا ببرند كه مسلمين نتوانند آن را بخرند . سه سال بدين منوال بر محصوران بگذشت و كار بر ايشان چنان سخت و تنگ شد كه آواز ناله و شيون كودكان گرسنه به خارج مىرسيد . مردم شهر از اطلاع بر حال ايشان پريشان بودند اين اوضاع دل خراش در دلهاى سنگين مشركان تأثير كرد و ايشان را تا اندازهاى پشيمان ساخت چنان كه چند تن از رجال ايشان در صدد برآمدند كه خود را از آن صحيفه قاطعهء ظالمه تبرئه كنند . « ابو طالب در حراست پيغمبر ( ص ) نهايت درجهء كوشش را مبذول مىداشت به طورى كه هر شب چندين بار جاى خواب وى را عوض مىكرد . . » . و هم در بحار ( از كتاب ) « اعلام الورى » اين مضمون منقولست كه « . . چون خبر شورى و بستن پيمان و نوشتن صحيفه به ابو طالب رسيد بنى هاشم را كه مردان ايشان چهل تن مىبودند جمع كرد و با ايشان به شعب رفت و سوگند ياد كرد كه اگر خارى از دست دشمنان بدن پيغمبر ( ص ) برسد از بنى هاشم سخت باز خواست كند پس شعب را حصار گرفتند و ابو طالب شبها شمشير مىكشيد و شخصا از پيغمبر ( ص ) نگهبانى مىكرد و او را از جايى به جايى ديگر انتقال مىداد از كسانى كه به مكه وارد مىشدند هيچ كس جرأت نمىكرد به بنى هاشم چيزى بفروشد زيرا مشركان قريش مال او را چپاول