نام کتاب : آداب نماز ( فارسي ) نویسنده : السيد الخميني جلد : 1 صفحه : 250
واضع كه لفظ « نار » را وضع كرده ، در حين وضع جز نارهاى دنيائى در نظر او نبوده و آنچه اسباب انتقال او به اين حقيقت شده همين نارهاى دنيائى بوده و از نار آخرت و نار الله الْمُوقَدَةُ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الأَفْئِدَة 99 : 6 - 7 [1] غافل بوده - خصوصا اگر واضع غير معتقد به عالم ديگر بوده - معذلك اين وسيلهء انتقال اسباب تقييد در حقيقت نمىشود ، بلكه نار در ازاء همان جهت ناريّت واقع شده . نه آن كه مىگوييم واضع خود تجريد كرده معانى را ، تا امر مستغرب بعيدى باشد ، بلكه مىگوييم الفاظ در مقابل همان جهات معانى - بى تقييد به قيد - واقع شده ، بنا بر اين ، هيچ جهت استبعادى در كار نيست ، و هر چه معنى از غرائب و اجانب خالى باشد ، به حقيقت نزديكتر است و از شائبهء مجازيّت بعيدتر مىباشد . مثلا ، كلمهء « نور » كه موضوع است از براى آن جهت ظاهريّت بالذّات و مظهريّت للغير ، گرچه اطلاقش به اين انوار عرضيّهء دنياويّه خالى از حقيقت نيست - زيرا كه در اطلاق به آنها جهت محدوديّت و اختلاط به ظلمت منظور نيست و همان ظهور ذاتى و مظهريّت در نظر است - ولى اطلاق آن بر انوار ملكوتيّه ، كه ظهورشان كاملتر و به افق ذاتيّت نزديكتر است و مظهريّتشان بيشتر است - كمّيّتا و كيفيّتا - و اختلاطشان به ظلمت و نقص كمتر است ، به حقيقت نزديكتر است ، و اطلاقش بر انوار جبروتيّه به همين بيان نزديكتر به حقيقت است ، و اطلاقش بر ذات مقدس حق جلّ و علا ، كه نور الانوار و خالص از همهء جهات ظلمت است و صرف نور و نور صرف مىباشد ، حقيقت محض و خالص است . بلكه توان گفت كه اگر « نور » وضع شده باشد براى « ظاهر بذاته و مظهر لغيره » اطلاق آن بر غير حق تعالى در نظر عقول جزئيّه حقيقت است ، و امّا نزد عقول مؤيّده و اصحاب معرفت مجاز است ، و فقط اطلاقش بر حق تعالى حقيقت است . و همين طور ، جميع الفاظى كه براى معانى كماليّه ، يعنى امورى كه از سنخ وجود و كمال است ، موضوع است .