نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 285
او سلام دهند ، ابن زياد بان دو گفت هانى بن عروة در چه حال است ؟ گفتند اى امير مدتى است بيمار است ، ابن زياد گفت چگونه ؟ و حال آنكه به من خبر رسيده است كه او تمام روز بر در سراى خود مىنشيند چه چيز مانع از آمدن او پيش من شده است كه بيايد و شرط فرمانبردارى خود را ادا كند ؟ گفتند ما اين موضوع را باطلاعش مىرسانيم و مىگوييم كه مدتهاست منتظر آمدن اويى ، آن دو از پيش ابن زياد به خانه هانى آمدند و سخنان او را باطلاع هانى رساندند و پاسخ خود را به ابن زياد براى هانى گفتند و او را سوگند دادند كه همان دم با ايشان به خانه ابن زياد برود تا كينه را از قلب او بيرون آورد . هانى استر خود را خواست و سوار شد و همراه آن دو حركت كرد ولى همينكه نزديك قصر حكومتى رسيدند ، هانى بددل شد و بان دو گفت دل من از اين مرد بيمناك است ، گفتند با آنكه ساحت تو پاك و مبرى است چرا سخن از ترس مىگويى ، او همراه ايشان پيش ابن زياد رفت و ابن زياد اين بيت را مثل آورد و خواند : « من زنده ماندن او را مىخواهم و او آهنگ كشتن من دارد ، پوزش خواه دوست مرادى تو كجاست » . هانى گفت چه كارى انجام دادهام و منظور چيست ؟ ابن زياد گفت چه گناهى بزرگتر از اينكه مسلم بن عقيل را آورده و در خانه خود پناه داده اى و مردان را براى بيعت با او جمع مىكنى ؟ هانى گفت من چنين نكردهام و چيزى از اين سخنان را نمىدانم ، ابن زياد يكى از غلامان شامى خود را فراخواند و گفت معقل را پيش من بياور و چون معقل وارد شد ابن زياد به هانى گفت آيا اين مرد را مىشناسى ؟ و هانى چون او را ديد دانست كه او جاسوس ابن زياد بوده است ، هانى به ابن زياد گفت به خدا سوگند به تو راست مىگويم كه من مسلم بن عقيل را دعوت نكردم و درباره او نينديشيده بودم و سپس موضوع را آنچنان كه بود باطلاع او رساند . هانى افزود كه هم اكنون او را از خانه خودم بيرون مىكنم تا هر كجا مىخواهد برود و عهد و پيمانى استوار به تو مىدهم كه پيش تو برگردم . ابن زياد گفت به خدا سوگند از اين جا بيرون و از من جدا نخواهى شد
285
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 285