نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 284
آنان است ، همانجا نشست و چون آن مرد نمازش را تمام كرد پيش او رفت و نشست و چنين گفت : « فدايت گردم من مردى شامى و از وابستگان ذو الكلاع هستم و خداوند متعال به من نعمت دوستى خاندان رسول خدا ( ص ) و دوستى دوستان ايشان را ارزانى داشته و اين سه هزار درهم همراه من است و دوست دارم آنرا به مردى از ايشان برسانم كه وارد اين شهر شده است و مردم را به دعوت براى حسين ( ع ) فرا مىخواند آيا مىتوانى مرا پيش او راهنمايى كنى كه اين مال را باو بپردازم ؟ تا آنرا براى كارهاى خود مصرف كند و به هر يك از شيعيان كه مىخواهد پرداخت كند » . آن مرد باو گفت چگونه از ميان اين همه مردم كه در مسجدند از من اين سؤال را مىكنى ؟ گفت براى اين كه چهره تو را نيكو يافتم و اميدوار شدم كه تو از كسانى باشى كه دوستدار خاندان پيامبرند ، آن مرد گفت درست پنداشته اى و من مردى از برادران تو هستم و نام من مسلم بن عوسجه است و از ديدار تو خشنود شدم ، در عين حال از اينكه توانستى مرا بشناسى ناراحت شدم كه من مردى از شيعيانم و از ابن زياد ستمگر بيمناكم بنا بر اين عهد و پيمان خدا را بر عهده بگير كه اين موضوع را از همه مردم پوشيده دارى . او سوگند خورد و مسلم بن عوسجه باو گفت امروز برگرد و فردا صبح به خانهام بيا تا همراه تو نزد مسلم بن عقيل برويم و ترا پيش او برسانم . مرد شامى رفت و آن شب را به روز آورد و صبح زود به خانه مسلم بن عوسجه رفت و او مرد شامى را به خانه مسلم بن عقيل برد و موضوع را باطلاع او رساند و مرد شامى آن مال را باو پرداخت و با مسلم بن عقيل بيعت كرد . مرد شامى صبح زود به خانه مسلم مىرفت و كسى هم مانع او نمىشد و تمام روز را در خانه مسلم و پيش او مىگذراند و تمام اخبار را بدست مىآورد و چون شب فرامىرسيد در تاريكى به خانه ابن زياد مىرفت و تمام اخبار و كارها و گفته هاى ايشان را باطلاع او مىرساند و به ابن زياد اطلاع داد كه مسلم در خانه هانى بن عروه منزل كرده است . پس از آن محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه پيش ابن زياد آمدند كه بر
284
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري جلد : 1 صفحه : 284