responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري    جلد : 1  صفحه : 126


هم آمد و نشست و شروع به سخن گفتن كرد .
بهرام باو گفت اى برادر چرا حق پادشاه را رعايت نمىكنى و در برابر مردم هيبت و جلال او را آشكار نمىسازى ؟
بغاوير باو گفت اى سوار گريخته رانده شده ترا با اين چه كار ؟
بهرام باو گفت گويا به دليرى و شجاعتى كه بيشتر از من ندارى مىبالى . بغاوير گفت آماده اى كه با من مبارزه كنى و ترا به خودت بشناسانم .
بهرام گفت من اين كار را دوست ندارم زيرا اگر بر تو پيروز شوم ترا به مناسبت منزلتى كه پيش شاه دارى نخواهم كشت .
بغاوير گفت ولى اگر من به تو پيروز شوم ترا خواهم كشت ، بيا به صحرا برويم . بهرام گفت چنانچه شاه اجازه دهد و بشرط آنكه اگر ترا كشتم از من خون خواهى نكنند و از سوى شاه و سرداران به من سرزنشى نباشد .
بغاوير گفت همچنين است ، خاقان به بغاوير گفت ترا باين مرد كه به ما پناه آورده و خواهان حمايت ماست چكار ؟
بغاوير گفت او را با انصاف به مبارزه دعوت مىكنم .
خاقان گفت چه انصافى ؟
بغاوير گفت در فاصله دويست ذرعى از يك ديگر مىايستيم او به من تيراندازى مىكند و من باو و هر يك از ما ديگرى را كشت بر او سرزنش و پرداخت ديه نخواهد بود .
خاقان به بغاوير گفت اى بىمادر بر خود رحم كن . بغاوير گفت به خدا سوگند اين كار را بايد انجام دهى و گر نه او را همين جا و برابر تو خواهم كشت ، خاقان گفت در اين صورت خود دانى .
بغاوير و بهرام همراه تنى چند از سرداران براى نظاره مبارزه بيرون رفتند ، و بغاوير در فاصله دويست ذرعى بهرام ايستاد و بهرام به سرداران گفت اگر او را كشتم مرا سرزنش مكنيد كه او بر من ستم كرد و خود مىبينيد ، گفتند سرزنشى بر تو نيست .
بغاوير به بهرام بانگ زد كه تو شروع مىكنى يا من شروع كنم ؟
بهرام گفت تو آغاز كن و تير بينداز كه تو ستمگر و ظالمى .

126

نام کتاب : الأخبار الطوال ( فارسي ) نویسنده : ابن قتيبة الدينوري    جلد : 1  صفحه : 126
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست