نام کتاب : مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية نویسنده : السيد الخميني جلد : 0 صفحه : 156
شيخ در زمانى كه ابن فارض در مصر بوده به آن جا سفر كرده است ، ولى نظر به آن كه ابن فارض نيز گاه مصر را ترك مىكرده ، مىتوان تصور كرد كه در زمان سفر شيخ به مصر ، ابن فارض در مكه يا مكانى ديگر بوده و شيخ را نديده بوده است [149] . اين مطلب مهم - كه بسيارى از خواص آن را نقل كردهاند - كه ابن فارض در زمان سرودن « تائيهء كبرى » در حال جذبه و شور و در حالت سكر حاصل از عشق به حق و جذبات متواليهء توأم با صحو بر سر مىبرده و توجه به طعام و آشاميدنى نداشته است ، نبايد مايهء تعجب شود . چه آن كه او عارف و اصلى است كه درجات ولايت را پيموده ، و در حدى قرار گرفته است كه از عهدهء بيان علوم و احوال و مقامات حضرت ختمى نبوت و ولايت به سهولت بر آمده است و لسان او و قلم او ، كه وسيلهء نگارش چنين اثر بىنظيرى گرديد ، از جهت نهايت قرب در كف كاتب غيبى قرار داشته است ، و در آن چه بر او القا مىشده احكام سوائيت و غيريت مغلوب جهت ربّى و الهى و يلى الحقى بوده است ، و ملهم به الهامات خاص مقرّبان و اظهار يافت آن چه بر قلب آنان وارد مىشده است بوده و مىتوان گفت او در حكم شجرهء موسى بود كه عنان اختيارش دريد واسطه در فيض قرار داشته و معانى از وجه خاص بر ضميرش نازل مىگرديده است . بايد توجه داشت كه كمل ، كه در آنان جهت غيريت ضعيف است و احكام روح غالب است ، از غيب وجود تغذيه مىشوند : « قوّت جبريل از مطبخ نبود * بود از ديدار خلاّق ودود » [150]
[149] از معاصران اين دو بزرگ ، المقرّى ، نقل كرده است كه ابن عربى با ابن فارض ملاقات كرده بود و از او اجازه خواسته بود كه « تائيه » او را شرح نمايد ، و ابن فارض به شيخ گفته بود : « فتوحات مكيّه » تو شرح تائيه من است . اما بعيد است كه قونوى از چنين موضوع با اهميتى بى اطلاع بوده ، و با آنكه علاقه بسيار به تائيه و تدريس آن در مصر و شام و قونيه ، براى اصحاب خود و مريدان ابن فارض داشته ، از نقل چنين ملاقاتى خوددارى كرده باشد . برداشت قونوى از تائيه و عظمتى كه براى اين اثر بينظير قايل بوده ، بهترين دليل است بر اينكه ابن فارض از اين عربى والفتوحات المكيّه او استفاده نكرده است . وانگهى ، در تائيه نقصى وجود نداشته است تا شرح آن محتاج به رجوع به آثار ابن عربى باشد . شخص قونوى اعتقاد كامل داشته كه اين اثر عظيم ، كه در بيان اطوار عشق به وجود آمده ، در حد خود تام و تمام بلكه فوق التمام است ، و هيچ نثر و نظمى به فارسى و عربى همسنگ تائيه نيست ؛ و به مريدان خود سفارش مىكرده است كه به مطالعه و حفظ آن بپردازند . [150] در هر عصرى يا فردى ديده مىشوند كه وضع حال و سرگذشت آنان عقل را حيران مىكند . در امت مرحومه اوليائى يافت مىشوند كه خواجه عوالم غيب و شهود فرمود : و مِنهم على قَدَمِ موسى ؛ ومنهم على قدم إدريس . آخوند ملا حسن نايينى ، همعصر تلاميذ آخوند ملا على بن جمشيد نورى ، نوّر الله مرقده ، يكى از آنان بود . او از ابدال و اوتاد زمان خود بود ، و ارباب تحقيق و استادان فن متفق بودند بر بزرگى او و حيران بودند از وضع زندگى او . مرحوم ميرزا حسن خان ، فرزند محمد ابراهيم خان ، تحويلدار معاصر محمد شاه قاجار ، در كتاب يا رساله جغرافياى شهر اصفهان ( كه به همت استاد دانشمند ، حضرت آقاى دكتر منوچهر ستوده ، در سال 1342 خورشيدى چاپ شد . ) نوشته است : « مرحوم ملا حسن نايينى مردى بود از اوتاد ؛ در علوم دينى يگانه ، و در علم توحيد مردانه . شصت سال در يكى از حجرات فوقانى مدرسه « نيماورد » مجردانه به سر برد . بضاعت او مكرر به تقويم اهل بصيرت رسيد ، لباساً ، و اساساً زايد بر چند قران نمى ارزيد . و حالش شايد شعر مولوى بود كه فرمود « دستارو سرو جبه من جمله به هم / قيمت كردند هر سه را يك درهم . نشنيدستى نام مرا در عالم / من هيچ كسم ز هيچ هم چيزى كم » . ملا حسن در عمر دراز تحفه و نياز از احدى قبول ننمود . راه گذرانش منحصر بود كه سالى ده - بيست روز وقت حصاد به دهات حوالى شهر خوشه چينى مىفرمود . روزى يك من و نيم - به سنگ شاه - جو دستگيرش مىشد . تمام سال را به همان اكتفا مىفرمود . شبانه روز دو - سه سير آن را با سنگ و چوب نيمكوب مىكوبيد و با آب نمك در ديزى گلى مىپخت و مىخورد ، و هميشه متذكر و متشكر . در زمستان و تابستان زير انداز نداشت ، و با بى لحافى و روى باز عادت داشت . خواب به چشمش نمى رفت الا قليل . خود را دايم با آب سرد مىشست . دير دير چرك مىشد ؛ و زود زود از حجره بيرون نمى رفت . شبها چراغ دلش روشن و منزلش تاريك . يك ورق كتاب نداشت . همه عمر شاگرديش را كسى نديد ، ولى در همه علوم استاد و فريد دهر بود ، خاصه حكمت الهى و انواع علوم رياضى . از صبح تا به شام طلاب علوم مختلفه دسته دسته پيوسته به مدرسش حاضر مىشدند و استفاده مىكردند . فيضش بسيار مىرسيد . و مادام حيات ناخوشى به او نرسيد الامرض موت . فرزند جسمانى نداشت ، اما در بلاد اولاد روحانى او زيادند . « هر كجا ز ايشان يكى نيكويى است / بى مواج آب و گل نسل وى است » . مرحوم حاج شيخ مهدى مازندرانى از مير شهاب الدين نيريزى شيرازى ، و او از ميرزا محمد رضا ، نقل كرده كه آخوند ملا حسن اشخاص نادرى را مىپذيرفت ؛ و گاهى كه به ذكر و عبادت و يا در عالمى ديگر سير مىكرد ، مىگفت : « حسن زير جُل است » . آقاى آقا ميرزا محمود آشتيانى از آقا ميرزا هاشم نقل كرده كه از آقا ميرزا محمد رضا قمشه اى از طريقه ملا حسن در سلوك سؤال كردند ، فرمود : « كان على قدم إدريس » .
مقدمة الآشتياني 156
نام کتاب : مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية نویسنده : السيد الخميني جلد : 0 صفحه : 156