بینندگان عزیز بحث را شبی میبینند كه تولد آقا امام حسین(علیه السلام) است سوم شعبان، موضوع بحث ما هم ازدواج. این بحث ازدواج بیش از ده جلسه شد و خیلی هم از حرفهای نگفته هست و شاید هم بگذاریم برای بعد از ماه رمضان اگر عمری بود. اما بحث موانع ازدواج را اگر خواسته باشیم دسته بندی كنیم و راه حل هایش را هم خواسته باشیم بگوئیم این موانع چند جور است گاهی وقتها موانع مربوط به جوانهاست گاهی موانع مربوط به اطرافیان و بستگان است. موانع، مسئله بیكاری است، مسئله یأس است، مسئله ضعف بنیه اقتصادی است، كه راجع به اینها همه صحبت میكنیم مسئله بلند پروازی است، مسئله ناآگاهی است، مسئله ارضای كاذب است و غیره. . . == همکاری مردم و دولت در رفع موانع ازدواج==
این گرههای ازدواج هم همانطور كه جلسه قبل گفتم نه مجلس تنها، نه دولت تنها، نه ملت تنها، اصولاً هیچ كاری را توی مملكت ما به تنهائی نمیشود انجام داد. كشاورزی اگر خواسته باشیم خوب بشود، باید كشاورزی تحصیلات دولتی، كود شیمایی، سمپاشی دولتی، تأمین خرید از كشاورز تا آرامشی داشته باشد كه امسال سیب زمینی بهتر میشود یا پیاز بهتر میشود یك چیزهایی باید جمع بشود تا این كشاورزی خوب بشود. مسئله بیكاری را یك مقداریاش را باید از آموزش و پرورش جستجو كرد بسیاری از اطلاعاتی را كه بچههای ما در دبیرستانها میخوانند بلد هم نباشند هیچ مشكلی پیش نمیآید. سن نادر شاه و تاریخ حكومت نادر شاه را بدانیم بد نیست اگر هم ندانیم طوری نمیشود اما یك دیپلم ما وقتی بلد نیست یك دوچرخ باز كند و ببندد، یك دختر دبیرستانی ما در حد یك پیراهن ساده بتواند بدوزد ولو این دختر ما نفهمد كه كوه هیمالیا چند متر است، دختر بداند یا نداد حالا چه خاكی به سرش كند، چه گلی به سرش بزند، چه خطری پیش میآید بسیاری از اطلاعاتی كه اگر ما بدانیم كار پیدا میكنیم چون نمیدانیم بیكار هستیم. == آموزش هنرهای اشتغال زا به جوانان==
دوره سربازی ایامی كه جنگ نیست میشود جوانهایی كه توی پادگان الاف هستند یك هنری یاد بگیرند كه وقتی سربازیش تمام شد بیكار نباشند، دخترها وقتی پشت كنكور باشند اشكالی دارد هنری یاد بگیرند، نه هنر به معنای اینكه دو سه تا میخ بزنیم به تاقچه بعد نخ قرقره را شكل بیضی و لوزی در بیاوریم اینها اگر هم هنر باشد نان توی آن نیست، موسیقی هنر است اما چی توی آن هست حالا همه دخترهای ما بلد باشند كه با یك آهنگ بخوانند، شكم گرسنه جهازیه هم ندارد، حالا تنبك بزند شكم گرسنه تنبك بزند چه گیرش میآید، یك هنری كه نان توی آن باشد الان بعد از نفت اقتصاد ایران با قالی است؟ اگر بگوئیم بعد از نفت، فرش است گرچه فرش هم ضربه خورد اما این هنر قالیبافی مربوط به خانمهاست این مسئله بیكاری را باید دوره دبیرستان. . . . پدران ما وقتی بچه بودیم تابستان كه مدرسه تعطیل بود ما را میفرستاند دنبال یك هنری مثلاً میگفت برو دنبال نجاری من یادم هست كه یك تابستان رفتم دنبال نقاشی نقشههای قالی هست كه از روی آن قالی میبافند بچه هایشان را میفرستادند دنبال هنری كه بعد از دیپلم یك چیزی. . . الان دیپلم همینطور ایستاده، مسئله بیكاری را دانشگاهها شایده پارهای از وقتها مثلاً این تعطیلات. . . لازم هم نیست كه استاد باشد و بودجه باشد. یكوقت بنده نامهای نوشتم كه تمام روایات ما میگویند جوان هم تیراندازی یاد بگیرد و هم شنا(علموا اولادكم الرمایة و السباحة) تیراندازی و شنا، تمام روایات ما میگویند تیر اندازی و شنا اما الان توی پادگانهای ما تیراندازی یاد میدهند اما شنا یاد نمیدهند، آنوقت كشوری كه هم شمال آن آب است و هم جنوب آن آب است، سربازش میافتد توی آب مثل آجر میرود پائین، روایات ما تمامش هم تیراندازی را گفتهاند و هم شنا را این شنا چطور شد؟ گفتند خیلی خوب، دادند دست كارشناسها بردند در كمیته، گفتند اگر هر دو هزار سرباز یك استخر خواسته باشد هر استخر طول و عرض آن چند متر مكعب میخواهد استخر سرپوشیده باشد یا سرباز، رختكن چقدر باشد برآوردی كردند كه چند میلیارد تومان خرج میشود تا ما به این حدیث عمل كنیم گفتم آقا خرجی ندارد گفتند چه جوری؟ گفتم باسمه تعالی ما مكتبی راه بیندازیم بنام مكتب مفتیسم حالا كه ایسم ایسم خیلی شده است همین بحثی كه الان شما توی تلویزیون میبینید بیست و شش سال است كه اداره میكنیم بنده در این بیست و شش سال پول نگرفتهام حالا همین برنامه را اگر كسی دیگر خواسته باشد انجام بدهد اول میگویند طرح بیاور بعد میآیند برآورد بودجه میكنند هماهنگی جمع بندی روابط عمومی آخرش هم معلوم نیست كه موفق باشد یا نباشد. ما گفتیم بگوئید هر سربازی كه شنا بلد است یك ماه زودتر آزاد میشود، سربازی كسی كه شنا بلد است هجده ماه، خودش آنوقتی كه كارت چی میگویند؟ كارت حضور، هیچكدام بلد نیستید، كارتی سربازها میگیرند كه بعد میروند سربازخانه، آن كارت آماده به خدمتی كه میگیرند از وقتی كه میگیرد تا وقتی كه میرود خدمت خودش یك جایی استخری پیدا میكند شنا یاد میگیرد یا استخر مفت یا پولی بالاخره خودش میتواند شنا یاد بگیرد شما بگوئید كه چهل روز زودتر آزاد میشوی خودش میرود و یاد میگیرد گفتند بله این هم یك راه است. مسئله بیكاری را باید از اول دبیرستان و از دوران راهنمائی باید نشست و طراحی كرد. == بی عاری یکی از عوامل بی کاری==
ما الان كار برایمان عیب است. امام جمعه یاسوج میگفت جوانی آمد پیش من، حالا نمیدانم از یاسوج بود شاید هم از جای دیگری بوده، گفت آقا من كار ندارم گفتم میتوانم چند تا گوسفند بدهم كه شما اینها را بچران زادو ولد هم میكنند، گفت مگر من افغانیام كه این كار را بكنم. ببینید فكر این شده كه كار مال افغانیهاست این مرض. . . این بیكار نیست بی عار است میگفت گفتیم كه حالا ببر گفت حالا كه گوسفند به من میدهی كی بچراند؟ گفتم من بعد از خطبههای نماز جمعه میآیم برای شما میچرانم. امام جمعه یاسوج میگفت حاضر است توی خیابان بنشیند زنجیر دست بگیرد چهل سانت بچرخاند تمام كه شد از اینطرف بچرخاند ولی نمیخواهد كه كار بكند میخواهیم با كار نازك نان كلفت بخوریم، نمیخواهیم با كار كلفت نان نازك بخوریم. به هر حال یكی از مشكلات بیكاری است وزارت كار و امور اجتماعی. . . توی فامیلها میشود مثلاً بنده كه یك كاری دارم دو سه جوان كه از بستگان من هستند بگویم بیائید این كار را انجام دهید. == یأس از رحمت خدا، از موانع ازدواج==
مسئله یأس. خیلیها میترسند اینهایی كه یأس دارند گیر ایمانی دارند میگویند اگر یك نفر باشم خدا قدرت دارد كه به من رزق بدهد اما اگر ازدواج كردم قدرت خدا تمام میشود اگر زن بگیرم نان از كجا بیاورم و بخورم یعنی خدا قادر است بشرطی كه یكی باشم دو تا که شدم دیگر خدا قادر نیست. این یأس مشكل توحیدی دارد آدمی كه ازدواج میكند جای دختر عوض میشود روزیاش كه قطع نمیشود كسی آمد پیش حضرت و گفت آقا وضعام بد است گفت برو زن بگیر گفت به! من میگویم كه خودم ندارم بخورم تو میگویی برو زن بگیر بعد هم دو سه بچه درست كنیم یك خیابان گدا راه بیفتیم. حضرت فرمود بابا قرآن میگوید رزق شما در سایه بچه است «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاكُمْ» الإسراء/31 ما به بچه هایتان رزق میدهیم، از صدقه سر بچهها به پدر و مادر هم رزق میدهیم یعنی شما وقتی میروی لباس میشوری فكر میكنی كه لباس میشوری اما دستهای خودت هم پاك میشود تمام افرادی را كه ازدواج كردهاند شاید اگر از آنها سؤال كنیم شاید قریب به اتفاق اینرا بگویند كه ما بعد از ازدواج وضعمان از قبل از ازدواج بهتر شده است. مسئله یأس را باید تلویزیون حل كند كار فرهنگی خیلی باید بشود اصلاً كلمه فرهنگ كلمه هنر همه چیز قاطی شد ما باید یك خانه تكانی بكنیم توی لغات مثلاً حزب اللهی یعنی چه؟ مثلاً میگوئیم نوار فلانی را تكثیر كردند پخش كردند آبروی فلانی را هم ریختیم میگوئیم كی؟ میگوید این بچههای حزب الله، خوب غلط كرد، حزب اللهی است كه این كار را كرد معلوم میشود كه حزب اللهی نیست. ما اول میگوئیم كه حزب اللهی است، بعد میگوئیم كه این غلط را كرده است چون این غلط را كرده حزب اللهی نیست ما همینطور صاف میگوئیم كه. . . == شناخت درست واژههای دینی و فرهنگی==
كلمه متقی یعنی چه؟ تقوا یعنی چه؟ صبر یعنی چه؟ این لغتها باید بازشناسی بشود به كسانی میگویند متقی كه ممكن است هِرّ را از بِرّ تشخیص ندهد بخاطر اینكه هیچی حالیش نیست و سرش پائین است میگویند متقی، تقوا معنایش این نیست، اگر معنای تقوا این است پس حضرت زینب(سلام الله علیها) نعوذ بالله متقی نبود برای اینكه بلند شد رفت توی شهرها سخنرانی، تقوا نیست اینكه آدم حرف نزند و هر چه زدند توی سرش چیزی نگوید. صبر یعنی چه، زهد یعنی چه؟ شما گاهی وقتها یك باقلوا میآوری من نمیخورم میگویی واقعاً آقای قرائتی آدم زاهدی است پولش دادیم نگرفت، بابا گاهی من این باقلوا را نمیخورم تا بشقاب پلو بخورم، میدانم كه اگر این شیرینی را بخورم جلوی اشتهایم كور میشود، گاهی آدم نمیخورد كه بعد بیشترش را بخورد، گاهی آدم پای در مینشیند كه به او بگویند برو بالا بنشین، این زهد نیست این شیطنت است، گاهی میگوید من قابل نیستم تا به او بگویند نه خیر خواهش میكنم شما قابل هستی، بعضی از این صاحبخانهها كه غذا به آدم میدهند میگویند ببخشید حاج آقا قابل نیست، میگوئیم نه خواهش میكنم زحمت كشیدید، این دندهاش میخارد كه تعریفش كنیم میبیند كه من دارم میخورم هیچی نمیگویم این برای اینكه من را كوك كند میگویند قابل نیست تا من را تحریك كند تعریفش كنم این جگرش حال میآید. دوباره میگوید از غذای خانهتان هم باز ماندید ممكن است طعمش را دوست نداشته باشید میگوئیم نه خواهش میكنم زحمت كشیدید این سه بار به من سیخ میزند تا این بشقاب تمام میشود من از او تعریف كنم، اینكه میگوید قابل نیست یعنی یك خورده تعریف كن ببینیم یا امضا میكنم مینویسم الاحقر، بعضی از بزرگان واقعاً خودشان را بزرگ نمیدانند، آن حسابش جداست اما بنده محسن قرائتی كه مینویسم الاحقر، ممكن است درست نباشد، مینویسم الاحقر که یعنی من آیت الله هستم، چون اگر بگویند آقای الاحقر میگویم من احقر هستم؟ بابات احقر است ننهات احقر است جد و آبادت احقر است یعنی مینویسم احقر ولی باور ندارم كه من احقر هستم. باید ببینیم زهد یعنی چه، زهد یعنی نخوردن، زهد یعنی روی حصیر نشستن زهد یعنی نداشتن، زهد یعنی گدا بودن، معنای زهد چیه، معنای عزاداری چیه معنای سیاست چیه؟ این لغتها خیلی قاطی شده است دوشاخ تلفن را توی برق میكنند دو شاخ برق را توی تلفن میزنند قاطی و پاطی میكنند مثلاً هنر یعنی چه؟ شجاعت یعنی چه؟ حضرت فرمود شجاع كسی نیست كه زور بدنی دارد شجاع واقعی آن كسی است كه جلوی نفس خودش را بگیرد وقتی عصبانی شد خودش را نگه دارد ممكن است یك ماشین كه میرود شما با زنجیر او را نگه داری میگویند ماشاالله بازو را ببین ماشین را در حال حركت نگه داشت ممكن است ماشین را نگه داری اما خودت كه جوش آوردی نتوانی خودت را نگه داری. این مسئله شجاعت یعنی چه، علم چیه؟ مثلاً حوزه علمیه یعنی چه؟ حضرت امام فرمود هر كس علم واقعی میخواهد برود توی قرآن تدبر كند حدیث است(من اراد العلم فلیثور القرآن) هر كس علم میخواهد توی آیات قرآن دقت كند. من چند وقت پیش گفتم در سوره كوثر بنده طلبه هشتاد نكته جمع آوری كردهام سه تا آیه هم بیشتر نیست، هشتاد نكته توی سه تا آیه. بنابراین نباید مایوس بشویم تلویزیون باید فرهنگ سازی بكند، زندگیهای ساده را نشان بدهد، عقدهای ساده جشنهای ساده مهریههای كم، البته مردم هم باید كمك كنند. گاهی وقتها مردم عامی از كارشناسهای ما كارشناستر هستند گاهی وقتها یك كسی لقب كاشناس دارد ولی چیزی هم بلد نیست. فیلم امام حسن عسگری(علیه السلام) را میخواستند بسازند برآورد بودجه كردند دادند به یك كارشناس كه آقا برو سناریو بنویس بعد از شش ماه كه بودجهاش تصویب شد آن كارشناس آمد و گفت امام حسن عسگری همان امام جعفر صادق است؟ ! آخر مدرك كارشناسی دارد ولی ممكن است واقعاً كارشناس نباشد و ممكن هم هست یك كسی مدرك نداشته باشد كارشناس باشد اگر كسی برای ازدواج آسان طرحی دارد ازدواجهای آسان را در یك صفحه بنویسید بفرستید بعضی از این نامههای شما میتواند برای رادیو و تلویزیون. . . == انتخاب همسر بر اساس توان مالی نه ایده آل ذهنی==
باید به مردم امید داد میشود، ضعف بنیه اقتصادی، میگوید: پول ندارم، خوب پول نداری دختر ارزان داماد ارزان، خوب پول نداری میشود یك خورده بیائی پائینتر میگویند یك آقایی رفت بالای منبر حرفهایش یادش رفت یك كسی گفت آقا حرفهایت یادت رفته پلههای منبر كه یادت نرفته خوب بیا پائین! این هم حرفهایش یادش رفته بود و هم آن بالا نشسته بود. حالا اگر پول كم داری لااقل از آن آروز بیا پائین، خیلی از آن كارها را نمیشود كرد، آقایی هر جا عقد میخواند یك كله قند میگرفت نوكرش گفت توی مراسم ما از من نگیر گفت ببین اگر تو ندهی او هم میگوید همسایه است آن یكی میگوید مستعضف است، دیگر این كله قند را به ما نمیدهند. گفت رویت میشود كه از ما بگیری؟ گفت نه من عقد را كه خواندم شما یك ته قند بردار بگذار توی یك چیزی بعد باقیاش تو خالی درست كن كه قالب قالب كله قند باشد منتهی ته آن قند باشد و باقی آن هم خالی باشد. ایشان هم همچین حركتی انجام داد آقا رفت بگیرد دید تو میرود. گفت آقا یك خورده پائینترش را بگیر یك خورده پائینتر گرفت گفت یك خورده پائینترش را بگیر بعد گفت آقا زیرش را بگیر همهاش خالی است! حالا این آقا بنیه اقتصادی ندارد خوب بنیه اقتصادی نداری یك خورده پائینترش را بگیر مگر لازم است. میگوید پسر عمویم آن تالار بوده است من هم آن تالار باید باشم آن شانزده ماشین برایش بوق زدهاند من هم باید هفده تا ماشین برایم بوق بزنند. توی بوق ماشین مانده است، توی تالار مانده است. چه فرقی میكند یك مقداری ساده میشود زندگی كرد و این زندگی ساده محبت میآورد. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان عبایش را انداخته بود و روی آن نشسته بود آیت الله ابراهیم امینی وارد شد فرمود روز عبای من بنشین گفت آقا من پایم را روی عبای استاد نمیگذارم گفت من دوست دارم بفرمائید بنشینید چهل سال فقه و اصول و فلسفه و تفسیر آیت الله امینی با كم و زیادش پیش علامه طباطبایی خواند آنها توی ذهنش نماند اما روی عبای من بنشین توی ذهنش ماند. گاهی زندگیهای ساده در عمق روح انسان اثر دارد یعنی اگر علامه طباطبایی روی مبلمان بود روی صندلی بود اگر هر رقم تشریفاتی بود این توی ذهنش نمیماند. یكی از استاندارها كه بعد هم وزیر شد میگفت من دوران دانشجویی پول نداشتم خورده پنیر میخریدم، میدیدم من پنیری را هم كه بخرم درسته كه نمیخورم خوردش میكنم آخر من بروم پول بدهم با این ضعف بنیه اقتصادی كه دارم بروم پول بدهم پنیر بزرگ بخرم بعد ریزش كنم و بخورم از اول خورده پنیر میخرم میرفتم میگفتم یك سیر خورده پنیر بده میگفت خیلی هم فرق آن بود یك كیلو پنیر با یك كیلو خرده پنیر فرقش زیاد بود میگفت برای مرغها میخواهی میگفتم شما چكار داری برای مرغها. . . وقتی آدم پول ندارد. . . بنده خودم یك بقالی بود سر كوچهمان آخر شب میگفتم دانههای انگور را به ما بده چون خوشه انگور كه فرو نمیرود باید دانه بخوریم آنوقت پول خوشه بدهم دانه كنم و بخورم دانه میخرم كلی هم قیمت آن ارزانتر است یك مقداری بیائیم پائین لباسمان را خودمان اتو كنیم سرمان را خودمان اصلاح كنیم. نمیدانم میترسم راضی نباشند از اینهایی كه یك زمانی رئیس جمهور بودهاند میگفت من و فلانی با هم میرفتیم حمام خودمان كیسه همدیگر را میكشیدیم الان وقتی حرفی میزنی مثل اینكه فحش دادهای قالیبافی. . نه من لیسانسم قالیبافی؟ توبه كن دو تا سجده سهو بجا بیاور، اینكه به یك لیسانس گفتم قالیباف، مثل اینكه به او فحش دادیم. ما فكر میكنیم كه حالا. . . عرض كردم میشود آدم بعداً وزیر بشود وكیل بشود ولی دوره دانشجویی خورده پنیر بخورد میشود آدم دورهای مشهور بشود ولی یك دورهای هم دانه انگور خریده خورده، لباس دست دوم چه اشكالی دارد. باز من نمیدانم كه راضی هستند یا نه. یكی از مهمین مملكت خانمش گفته بود به خانم بنده، خیلی مهم است گفته بود در عمرش قبای دسته دوم خریده هیچ وقت قبای نو نمیخرید چون قبای نو این قیمت است و قبای. . . میشود انسان یك خورده سادهتر انجام بدهد اصلاً میشود آدم وقتی میخواهد برود كیف بخرد شنبه تا چهار شنبه برود اداره جمعه هم بدهد به خانمش كه چادر توی آن بگذارد و برود نماز جمعه بعد هم. . . همه برنامهای میشود انجام داد از اول میشود طراحی كرد طراحیهای چند منظوره خدا میداند كه چقدر پول خرج میشود خدا میداند كه چقدر پول خرج میشود ما توی نهضت كه هستیم نهضت سواد آموزی خیابان دكتر فاطمی حساب كردهام چند تا سالن چند صد میلیونی میلیاردی هشت تا سالن توی یك خیابان است با پول دولت هتل لاله یك سالن سازمان آب یك سالن دارد نهضت سواد آموزی یك سالن دارد وزارت كشور یك سالن دارد مسجد نور یك سالن دارد جهاد كشاورزی یك سالن دارد كانون پرورش فكری كودكان یك سالن دارد همینطور ارتش دو تا سالن دارد ما توی یك خیابان یازده تا سالن هر كدام. . . ارتش یك روز جلسه دارد سازمان آب یك روز دارد ما یك روز بخاطر یك ساعت مردن هر كدام یا تابوت خریدهایم گذاشتهایم توی خانه == دوری از اسراف در مراسم ازدواج==
این ضعف بنیه اقتصادی از ولخرجیهایی است كه یا توی خانهها میشود یا. . . بعد روی ولخرجی اسم میگذاریم. گاهی مشکلات ریشهاش ولخرجی است یك عده ولخرجی میكنند یك عده بی پول میشوند. این ولخرجیها سه تا تحلیل دارد. بعضی جاها میگویند آبرو، آخر خانم توی خانه هشت تا مهمان داریم چرا ده تا غذا پختهای، ما تا آخر هفته باید غذای كهنه بخوریم میگوید آدم آبرو داری بكند. این فكر میكند آبرو داری یعنی اینكه خیلی غذا درست كند. توی دولت میگویند عزت نظام، توی وزارت امور خارجه میگویند دیپلماسی است توی مساجد و هیئتها میگویند شعائر اسلامی است خوب قرآن میگوید «كَذَلِكَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ» یونس/12 آن كسی كه اسراف میكند برایش زینت داده میشود یعنی عمل خودش را زیبا جلوه میدهد نمیگوید اینجانب ولخرج هستم، با ولخرجی نمیشود، مثل جوانهایی كه حلقه طلا دستش هست میگوئیم طلا حرام است میگوید این حلقه نامزدی است خوب مگر حلقه نامزدی حرام خدا را حلال میكند. مثل گذشته را كه گفتهام لابد یادتان هست شخصی جگر بو میداد دور منقلش گربهها جمع شدند یكمرتبه گفت بلاله بلاله، فكر كرد كه اگر بگوید بلال است گربهها میروند خوب اگر به جگر گفتیم بلال، گربهها كه نمیروند. آقا نماز بخوان، بابا عروسی است حالا عروسی باشد، هم عروسی است هم نماز میخوانیم. بابا پارك است خوب پارك مینشینیم هم وقت نماز نماز میخوانیم دو مرتبه مینشینیم حالا اگر پارك است باید تا آخر شب تخمه بشكنیم؟ سه ساعت و نیم تخمه بشكن ما فكر میكنیم اسم كلمه پارك كه آمد اسم عروسی كه آمد ما خودمان را باختهایم بلند پروازیهایی كه میكنیم مانع است. یك جوانی آمد گفت من نمیتوانم به دخترها نگاه نكنم گفتم اگر توی این خیابان نگاه نكردی یك تلویزیون رنگی به تو میدهم گفت ده تا خیابان نگاه نمیكنم گفتمای نامرد اینجوری نیست كه نتوانی اگر بگویند نگاه نكن یك تلویزیون رنگی میدهیم. . . بعضی زنها درد پا دارند بگو بیا برویم خواستگاری مثل شیر میرود خواستگاری، حاج خانمها میآیند مكه نماز بخوانند میگوئیم بگو الحمدلله میگوید الحمدرالله بجای لله میگوید رالله میگوید حاج آقا زبانم نمیگردد این حاج خانمی كه زبانش نمیگردد، تمام ریال هایش را با عربی معامله میكند تمام ساك هایشان پر میشود، من نمیدانم چطور بالای اتاق حمد و سورهاش را بلد نیست زیر اتاق داخل پاساژ عربی حرف میزند اینها یك سری چیزهایی است كه. . . من نمیدانم كلاه سر كی میگذاریم، خودت كه میدانی، قرآن آیهای دارد كه میفرماید، این آیه قشنگی است این آیه مال وجدان است «وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» البقرة/22 میگوید خودت هم میدانی، اگر به من بگویند چند كیلو متر میدوی میگویم دو كیلو متر اما اگر یك گرگ دنبالم كند سی كیلو متر میدوم پس ببینید بیست و هشت كیلومتر دیگر توان دویدن دارم مسئله نا آگاهی، تجربههای دوستان تجربههای پدر و مادر، تجربههای فامیل، فیلمهای مفید، كتابهای مفید، میتواند به انسان تجربه بدهد. == باورهای غلط در خانوادهها، از موانع ازدواج==
ارضای كاذب، گاهی هم میبینی كه علاقهای به ازدواج ندارد از راه حرام خودش را تامین میكند مثل بچههایی كه توی خیابان یك چیزی میخورند بعد میآیند توی خانه غذای مادرش را نمیخورد بعضی از مشكلات مربوط به فامیل است. باورهای غلط مثلاً میگوید عزت ما این است، این به ما نمیخورد، این به ما میخورد این درشان ما نیست این درشان ما هست این كلمهشان را درست میكند مثلاً به شما نمیخورد مگر شما كی هستی؟ ما لیسانس هستیم ایشان دیپلم است ببخشید دیپلم و لیسانس چقدر فرق دارد كه به شما میخورد یا نمیخورد؟ دیپلم صد تا كتاب خوانده لیسانس صد و پنجاه تا كتاب خوانده مگر امروز پنجاه تا كتاب سواد است؟ امروز پنجاه تا كتاب سواد نیست چه خبر است حالا فكر میكنی كه علی آباد خبری است! به ما نمیخورد ما بنز سوار میشویم این باباش ژیان دارد مگر خودت یادت رفته كه خودت هم. . . تا خانه و ماشیناش عوض میشود سنگ به ابر میزند یك كسی آمده بود پهلوی پیغمبر میلرزید حضرت فرمود چرا میلرزی؟ گفت آخر تو رسول الله هستی، فرمود من توی خانه بز میدوشم. حضرت امیر(علیه السلام) مخصوصاً كفش هایش را روبروی مردم وصله میكرد، یعنی نگوئید كه من امیرالمومنین هستم به جایی. . . امیر المومنین كفشش را وصله میكرد تا بدانند كه چیزی نیست، تا ماشیناش عوض میشود میگوید بابا این درشان ما نیست این به ما نمیخورد به ما میخورد این فكرهای غلطی است مگر زن مرجع تقلید باید مرجع تقلید باشد؟ حالا شما دكتر هستید باید زنتان هم دكتر باشد، شما آیت الله هستی زنت هم باید آیت الله باشد؟ خوردن و نخوردن به فكر است، هم فكر باید باشیم گاهی دو نفر با هم همفكر هستند(السلمان منا اهل البیت) شیعه و سنی نقل كردهاند كه سلمان هم فكر پیغمبر بود ولی پسر نوح(علیه السلام) قرآن میفرماید(لیس منی) پسر نوح از ما نیست یعنی بچه پیغمبر از پیغمبر نیست اما سلمان ایرانی از پیغمبر هست، گروه خونی باید یكی باشد نه گروه ماشین و خانه و قالی، آن خانهاش موكت است ما قالی پشم و نخ كه فكر نیست زندگی باید انس روحی باشد هم كفو و كفو وشان یعنی هماهنگی فكری امام كه قیام كرد حسین فهمیده به فكر امام میخورد یك بچه سیزده ساله راهنمایی این بچه سیزده ساله به جایی رسید كه امام فرمود رهبر من همین بچه سیزده ساله است یعنی امامی كه هشتاد سال درس خوانده با این بچه سیزده ساله اینها با هم همخوانی داشتند یعنی فكرشان. . . گفت تكه تكه بشو اما زیر بار زور نرو این هم فكری است اما ممكن است یك كسی دیگر هم باشد آیت الله باشد ولی این آیت الله به امام خمینی فكرش نخورد. ویند وقت تمام شد، خوب تمام شد كه هیچی، خدایا تو را به حق امام حسین(علیه السلام) كه تولدش است امام حسین(علیه السلام) كه وقتی متولد شد قنداقش را دادند به پیغمبر در گوش راست او اذان گفت در گوش چپ او اقامه گفت بعد زد به گریه، گفتند چرا گریه كردی؟ فرمود داشتم اذان میگفتم جبرئیل به من خبر داد همین نوزاد را میكشند منتهی به فاطمه نگوئید چون تازه زایمان داشته خبرش را به فاطمه ندهید. خدایا تو را به حق امام حسین(علیه السلام) تو را قسم میدهیم همه مشكلات روحی، اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی، فكری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی همه مشكلات نظام ما را برطرف بفرما. ما را از این گیر و گورها و خیالها و پندارها و آداب و رسوم غلط نجات بده. والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 106