نام کتاب : لغات در تفسير نمونه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 131
'''تُصَعِّرْ:'''
{{(آیه):وَلا تُصَعِّرْ
خَدَّكَ لِلنَّاسِ}}
{{صورتی:«تُصَعِّرْ»}} از مادّه{{صورتی: «صَعْر»}} در اصل يك نوع بيمارى است كه به «شتر» دست مىدهد و گردن خود را كج مىكند. [1]
'''تَصْلى:'''
{{(آیه):تَصْلى نَاراً
حامِيَةً}}
{{صورتی:«تَصْلى»}} از مادّه{{صورتی: «صَلْى»}} (بر وزن نفى)، به معناى ورود در آتش و ماندن و سوختن با آن است. [2]
'''تَصْلِيَه:'''
{{(آیه):وَ تَصْلِيَةُ
جَحيمٍ}}
{{صورتی:«تَصْلِيَة»}} از مادّه{{صورتی: «صلى»}} (بر وزن سعى) به معناى سوزاندن و داخل شدن در آتش است؛ اما «تَصْلِيَه» تنها
به معناى سوزاندن مىآيد. [3]
'''تَضَرُّع:'''
{{(آیه):لَعَلَّهُمْ
يَتَضَرَّعُونَ}}
{{صورتی:«تَضَرُّع»}} به معناى ورود شير به پستان و خضوع و تسليم آن در برابر دوشنده است، سپس به
معناى تسليم آميخته با تواضع و خضوع آمده، و در سوره{{صورتی: «انعام»}} به معناى دعاى آشكار است.{{صورتی: «تَضَرُّع»}} در اصل از
مادّه{{صورتی: «ضرع»}} (بر وزن فرع) به معناى «پستان»، گرفته شده، بنابراين «تضرّع» به معناى دوشيدن
شير از پستان مىآيد، و از آنجا كه به هنگام دوشيدن شير انگشتها بر نوك پستان در
جهات مختلف حركت مىكنند، اين كلمه در مورد كسى كه با حركات مخصوص خود اظهار خضوع
و تواضع مىكند، به كار مىرود. و مفهوم آن در سوره{{صورتی: «مؤمنون»}} اين است كه اين حوادث دردناك آنها را هرگز از
مركب غرور، سركشى وخودكامگى فرود نياوردو دربرابرحق تسليم نشدند. و اگر در پارهاى
از روايات «تضرع» به معناى بلند كردن دستها در هنگام دعا و نماز تفسير شده، در
واقع بيان يكى از مصداقهاى اين معنا وسيع است. [4]
'''تَطْهِير:'''
{{(آیه):وَ يُطَهِّرَكُمْ
تَطْهيراً}}
{{صورتی:«تَطْهِير»}} به معناى پاك ساختن، و در حقيقت تأكيدى است بر مسأله{{صورتی: «اذهاب رجس»}} و نفى پليديها، و ذكر آن به صورت{{صورتی: «مفعول مطلق»}} در اين آيه نيز
تأكيد ديگرى بر اين معنا محسوب مىشود. [5]
'''تطيّر:'''
{{(آیه):قالُوا
اطَّيَّرْنَا بِكَ}}
[1]سوره لقمان: 18؛[https://lib.eshia.ir/27575/17/65/تُصَعِّرْ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج17، ص65.]
[2]سوره غاشيه: 4؛[https://lib.eshia.ir/27575/26/430/تَصْلى مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج26، ص430.]
[3]سوره واقعه: 94؛[https://lib.eshia.ir/27575/23/297/تَصْلِيَه مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج23، ص297.]