نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 452
است كه ايشان بر دو طرف آن نهر گردش كنند ، گفتم : اسم آن نهر چيست ؟ گفت : جنّة المأوى ، گفتم : آيا در وسط آن جنّت ، جنّت ديگرى هست ؟ گفت : آرى ، جنّت عدن ( يعنى بوستان اقامت كه هرگز از آن خارج نميشوند ) و آن در ميان همهء جنّتهاست . و امّا جنّت عدن ديوار و حصارش ياقوت سرخ رنگ و ريگهايش مرواريد است ، پرسيدم : آيا در اين جنّت يا بوستان كه خود در ميان باغها است جنّت ديگرى هم هست ؟ گفت : آرى ، جنّت فردوس ، گفتم : ديوارهاى آن چگونه است ؟ گفت : خدايت نگهدارد از من دست بردار كه دلم را مجروح و خسته كردى ( يا بنا بر بعض نسخ از بس سؤال كردى دلم را حيران ساختى يا بقولى بر دلم ستم كردى ) گفتم : بلكه تو با من چنين كردى از آنچه برايم گفتى و ناتمام گذاشتى ، گفتم : از تو دست بر ندارم تا وصف جنّت الفردوس را برايم بپايان رسانى و مرا از كيفيت ديوارهاى آن با خبر سازى ، گفت : ديوار آن از نور است ، گفتم : غرفه هاى آن از چيست ؟ گفت : از نور پروردگار جهانيان عزّ و جلّ . گفتم : بر آنچه برايم حديث كرده اى بيفزا كه خدايت رحمت كند ، گفت : خدا ترا نگه دارد رسول خدا صلَّى الله عليه و آله در همين جا توصيف بهشت را كه برايم ميفرمود ، پايان داد ، خوشا به حالت اگر بتوانى كارى كنى كه به پاره اى از آنچه داراى اين اوصاف باشد كه برايت گفتم برسى ، و خوشا به حال كسى كه به اين امور كه
452
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 452