نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 445
برداشتم و نزد او رفتم و به او گفتم : السّلام عليك اى پير مرد بزرگوار ، و او در جواب گفت : عليك السّلام ، گفتم : خداوند تعالى تو را مورد رحمت خود قرار دهد ، از احاديثى كه از رسول خدا صلَّى الله عليه و آله شنيده اى حديثى برايم باز گو ، گفت : تو چه ميدانى من كيستم ؟ گفتم : تو بلال مؤذّن رسول خدا صلَّى الله عليه و آله هستى ، راوى گويد : بلال ( با شنيدن نام پيامبر ) شروع بگريه كرد و من نيز گريستم چندان كه مردم گرد ما جمع شدند و همگى مىگريستيم ، بعد گويد : بلال پرسيد : اى جوان تو از اهالى كدام شهر هستى ؟ گفتم : از مردم عراقم ، گفت : به به ( شايد بخاطر آنكه مردم عراق شيعه علىّ عليه السّلام بودهاند ) ، سپس مدّتى ساكت ماند ، آنگاه گفت : بنويس اى برادر اهل عراق : بسم الله الرحمن الرّحيم « از رسول خدا صلَّى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود : اذان گويان امين مؤمنان در مورد نمازهايشان و روزه هايشان و گوشت تنشان و خونهايشان هستند ( امين بودن مؤذّنان در مورد نماز و روزه جهتش معلوم است ، امّا در مورد گوشت و خون مؤمنان كنايه از قبول شهادت ايشان در تمامى چيزهائيست كه بمؤمنان تعلَّق دارد مانند مسألهء دماء و نفوس و نسب ، و گوشت و خون عزيزترين چيزى است كه متعلَّق به آنان است ، همان گونه كه از فرمايش رسول خدا صلَّى الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام فهميده مىشود كه فرمود : « گوشت تو گوشت من و خون تو خون من است « پس هر گاه گفته ايشان در اين دو مورد قبول شود ، بطريق اولى در موارد ديگر نيز پذيرفته خواهد شد ) و اذان گويان چيزى از
445
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 445