نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 16
الحكمة تصنيف محمّد بن أحمد بن يحيى بن عمران اشعري [6] و كتاب الرحمة از سعد بن عبد الله ، [7] و جامع استادمان محمد بن الحسن الوليد - رضي الله عنه ، [8] - و نوادر محمد بن ابي عمير ، [9]
[6] محمد بن احمد بن يحيى ابو جعفر الاشعرى خود ثقه و جليل القدر است ولى چون از پاره اى ضعفاء روايت ميكرده و به احاديث مرسل اعتماد مينموده لا جرم محمد بن حسن بن وليد از كتاب نوادر الحكمه كه كتابى بزرگ و نيكو است بعض افراد را بنام رواياتشان ردّ كرده و آنها را از آن كتاب استثنا مىكند و بقيّه مورد اعتماد همگان است و صدوق نيز از عمل استادش محمد بن الحسن تبعيّت كرده ، بارى اين كتاب را به جهت اينكه داراى احاديثى راجع بهمهء موضوعات دينى و مذهبى بوده محدّثين قم « دبّة الشبيب » مىگفتهاند چه آنكه شبيب نامى در قم ميزيسته و دبّه اى داشته داراى خانه هاى بسيار ، و هر نوع روغنى از وى ميخواستند از همان دبّه ميداده از اين رو اين كتاب را به آن دبّه تشبيه كردهاند . [7] سعد بن عبد اللَّه اشعرى را گويند ثقه و جليل القدر است و داراى چندين كتاب معتبر و مورد وثوق و اطمينان ، و گويند خدمت امام عسكرى رسيده است و قصّه اى طولانى نقل ميكنند ولى ثابت نيست و علائم وضع و جعل در آن ديده مىشود . وى در سنهء 300 يا 299 در روز چهارشنبه 27 شوال وفات يافته است . [8] محمد بن حسن بن وليد استاد مؤلَّف است و جلالت قدرش مستغنى از بيان ، داراى دو كتاب معتبر است يكى بنام جامع و ديگرى بنام تفسير ، و كتاب جامع او از اصول و كتب مرجع بشمار ميرفته است . [9] محمد بن ابى عمير پارساترين و خداترسترين مردم عصر خويش بوده و حضرات موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على عليهم السّلام را درك كرده و در راه مذهبش سختى و مصيبت بسيار ديده گويند در زمان رشيد منصب فضاى بغداد را به او پيشنهاد كردند وى نپذيرفت ، از او خواستند كه شيعيان را بنام و نشان معرّفى كند ، امتناع ورزيد ، او را بتازيانه بستند . و چندين بار زدند و تمام اموالش را مصادره كردند و بالاخره در زمان مأمون بزندانش افكندند ، مدّت چهار سال در زندان بود ، تأليفاتش را كه 94 مجلَّد بود ، يكى از خواهرانش سعيده يا آمنه جمع كرده در غرفه اى نهاد ، در اين مدّت باران بيش از نيمى از آنها را ضايع و تباه ساخت ، چون از زندان خلاص شد حديث را از حفظ يا از نسخه هائى كه مردم از روى كتابهاى او پيش از تلف شدن نوشته بودند نقل ميكرد ، و از اين رو علماى مذهب مراسيل او را در حكم مسانيد ميدانند ، گويند سندى بن شاهك بأمر هارون او را صد و بيست تازيانه زد به جهت تشيّع او و حكم زندانش را صادر كرد و محمد بن ابي عمير يك صد و بيست هزار درهم نقد بداد و خود را خلاص كرد ، و نيز گويند يكوقت او را براى معرّفى شيعيان تازيانه زدند ، چون شماره تازيانه ها به صد رسيد طاقتش تمام شد و چيزى نمانده بود كه نام بعضى را بگويد كه صداى محمد بن يونس بن عبد الرحمن را شنيد ميگفت « يا محمد اذكر موقفك بين يدى اللَّه » اى محمد موقف خود را در قيامت در پيشگاه خداوند به ياد آر كه چه جواب خواهى گفت ؟ لذا اسم كسى را نبرد و احدى را گير نينداخت ، صدوق از استادش از على بن ابراهيم و او از پدرش نقل كرده كه ابن ابى عمير بزاز بود و از مردى ده هزار درهم طلب داشت چون اموال ابن ابى عمير مصادره شده بود فقير و بينوا شد آن مرد كه به او مديون بود خانه خود را بده هزار درهم فروخت و پولش را براى ابن ابى عمير آورد و گفت اين طلبى است كه از من داشتى اكنون بستان ، ابن ابى عمير پرسيد اين مال را از كجا تحصيل كرده اى آيا به ارث به تو رسيده يا كسى به تو بخشيده ؟ گفت : هيچ كدام ، پرسيد پس از كجا است ؟ گفت خانه اى داشتم كه محل سكونت خود و عيالم بود چون وضع شما را اين چنين ديدم آن را براى اداء دينم بفروختم تا شما را كمكى باشد ، ابن ابى عمير فرمود : ذريح محاربى از امام صادق عليه السّلام براى من حديث كرد كه فرمود « لا يخرج الرجل عن مسقط راسه بالدّين » يعنى انسان به جهت دين ترك خانه خود نمىكند . و گفت اين مال را بگير و من حاجت بچنين پولى ندارم با آنكه به خدا سوگند فعلا محتاج بيك درهم مىباشم ، و از اين پولها يكدرهم هم قبول نخواهم كرد ، بالجمله وفاتش در سنه 217 هجرى قمرى بوده است .
16
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 16