ونيز در اين كتاب به چند طريق ديگر روايت نموده و از آن جمله صاحب كتاب « استيعاب » همين حديث را به مضمون مذكور يك مرتبه از ابو هريره روايت نموده است و يك مرتبه از بريده روايت كرده است و يك مرتبه از جابر روايت كرده است و يك مرتبه از براءبن عازب روايت كرده است و يك مرتبه از زيدبن ارقم روايت كرده است . و از آن جمله ابن عقده در كتاب « الولاية » كه به خصوص اين حديث تصنيف كرده است آن را به صد و پنج طريق روايت كرده است ومحمدبن جرير طبرى نيز در كتابى كه به خصوص اين حديث تصنيف نموده ، آن را به هفتاد و پنج طريق روايت كرده است و احمد حنبل در « مسند » خود اين حديث را به هشت طريق روايت كرده است ومحمّدبن الجزرى [ الدمشقى ] شافعى كه از اكابر اهل سنّت است در كتاب « اسنى المطالب في مناقب على ابن ابى طالب ( عليه السّلام ) » [1] اين حديث را به هشتاد طريق روايت كرده است و اثبات تواتر آن را نموده است و منكر آن را به جهل وعصبيّت نسبت داده است و ابن بطه آن را به بيست و سه طريق روايت كرده است و ابو يعلى موصلى آن را به چند طريق روايت كرده است . اين حديث را اكثر اكابر اهل سنّت ومشاهير محدّثين ايشان روايت نمودهاند و آن چه از مشاهير علماى ايشان كه در نزد هر متتبّعى ثابت ومحقق است كه اين حديث را روايت كردهاند تفصيل اسماء ايشان اين است : ثعلبى و ابن مردويه ومسلم وترمذى وحميدى وطبرى و ابن مغازلى و ابى داود سجستانى و ابن عقده و ابن عبدريّه و احمد بن حنبل و رزين بن عبدى ومحمدبن جزر شافعى و ابن كثير شامى و ابو المعالى جوينى و ابو الحسن دارقطنى و ابو شاهين مروى و ابو نعيم اصفهانى ومحمّدبن اسحاق و ابو بكر باقلانى و ابو المظفر سمعانى و ابو سعيد خرگوشى وشعبى وزهرى و شريك قاضى ونسائى وبلادرى و ابن بطه و ابو بكر بن شيبه و على بن هلال
[1] اين كتاب در ايضاح المكنون ج 1 ، ص 81 ياد شده است .