نيفتد واو را بگيرند و از دست چپ به جهنّم برند . نصّ هشتم خوارزمى در « مناقب » خود روايت كرده كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) گفت : وقتى مرا به آسمان بردند و از آن جا به سدرة المنتهى رفتم در پيش خدا ايستادم گفت : يا محمّد گفتم : لبّيك وسعديك . گفت : خلق خود را امتحان كردم ، كدام را مطيع تر ميدانى براى خود در ميان ايشان ؟ گفتم : خدايا على از همه ايشان مطيع تر است . گفت : راست گفتى ، آيا هيچ كس را براى خلافت خود برگزيدى كه حكم تو را به ايشان رساند وكتاب مرا براى ايشان بيان كند ؟ گفتم : خدايا تو اختيار كن كه اختيار تو اختيار من است . گفت : من على را براى تو اختيار كردم ، تو او را خليفه و وصى خود كن كه من علم و حكم خود را به او عطا كردم واو اميرالمؤمنين است به حق و اين نام و اين كلمه هيچ كس را بعد از او سزاوار نيست . « يا محمّد علىّ راية الهدى و إمام من أطاعنى ونور أوليآئى وهى الكلمة الّتى ألزمها المتّقين من أحبّه فقد أحبّنى و من أبغضه فقد ابغضنى » يعنى على علامت هدايت است و امام هر كسى است كه اطاعت كند مرا ، ونور دوستان من است واوست كلمهاى كه من لازم كردهام اطاعت او را بر متقين ، دوست او دوست من است ودشمن او دشمن من است . نصّ نهم نصّى است كه فخر رازى در كتاب « نهاية العقول » روايت نموده كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) دست على ( عليه السّلام ) را گرفت وگفت : اين خليفه من است بر شما بعد از من ، پس بايد امر او را بشنويد واطاعت او را بكنيد . نصّ دهم نصّى است كه باز در كتاب مذكور مروى است كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) به على ( عليه السّلام ) گفت كه : « انت اخي ووصيّتى و قاضى دينى وخليفتى من بعدى » يعنى تو برادر منى ووصىّ منى وقضاكننده دين منى وخليفه منى بعد از من . نصّ يازدهم فخر رازى در كتاب مذكور و اسعد بن حسين بن على در كتاب « اربعين » روايت كرده اند كه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرمود : « إنّ الارض لا يخلومنّى مادام علىّ