و اين وجه ضعيفست و يا منصوب است معطوف بر آبائكم و ذكرا بمعنى مذكورا اى ( كذكركم اشد مذكورا من آبائكم ) يعنى همچه ياد كردن شما بيشتر در مذكوريت از ياد كردن شما آباى خود را يا معطوفست بر مضمر كه معنى كلام دال است بر آن و تقدير اينكه ( او كونوا اشد ذكرا للَّه منكم لابائكم ) يعنى باشيد بيشتر در ذكر خدا از ذكر شما پدران خود را ( در كنز ) گفته كه در اينجا چند فايده است يكى آن كه چون عنايت حقتعالى بعبيد خود اشتداد دارد پس آنچه اصلح است در حق ايشان مرعى مىدارد و لطف او نسبت بايشان در اصلحيت گاهى از جانب خودش است و گاهى از جانب عبيد آنچه از جانب اوست بر وفق حكمت و مصلحت عباد بجاى ميآورد و آنچه از طرف عبيد است حكمت او مقتضى آنست كه حث ايشان كند بر آن و ايشان را ارشاد كند بقيام نمودن به آن و لهذا پنج نوبت تكرير امر بذكر فرمود در آيات مذكوره و محل ذكر را ازمنهء شريفه و امكنهء منيفه گردانيده و در ضمن عبادات عظيمه در آورده تا تكثير جزا و مثوبة فرمايد براى ايشان و اين مشعر است بشدت عنايت بعبيد خود و اگر نه جناب اقدس او اعظم از آنست كه از اين نفعى به او عايد شود يا ضررى از او منتفى گردد دوم آنكه مراد بذكر يا ذكر لسانى است و يا قلبى لكن مقصود بالذات ذكر قلبى است و لسان ترجمان آنست و منبه قلب بر آن زيرا كه قلب در اغلب اوقات ماسور است در يد شواغل بدنيه و موانع طبيعيه و منشأ تكرار اذكار و تسبيحات و تحميدات و غير آن همين است سيم آنكه تعليق امر بذكر بر قضاء مناسك موجب انقطاع ذكر نيست به انقطاع مناسك بلكه ذكر دائم و مستمر است بر وجهى كه سزاوار نيست كه مكلف از آن غافل شود چه دلالت مفهوم مخالف باطل است هم چنان كه در اصول مقرر است و سبب تعليق ذكر به قضاء مناسك جهت آنست كه عرب معتاد شده بودند كه بعد از قضاى آن ذكر محامد آبا و مفاخر خود كنند چنان كه گذشت پس حقتعالى ايشان را امر كرد بعدول از ذكر آباء در اين وقت كه مفيد ايشان نيست بذكر او سبحانه كه مفيد ايشانست چهارم آنكه وقوع ذكر اباء مشبه به با آنكه غالب در تشبيه آنست كه مشبه به اقوى باشد و اينجا بر عكس واقع شده به جهت جريان آنست بر عادت چه اكثر مردمان ذكر حق تعالى نميكنند مگر در احيان يسيرة و غافل نيستند از ذكر آباى خود پس وجود ذكر آباء اكثر باشد از وجود ذكر حقتعالى فحينئذ نيكو باشد كه مشبه به واقع شود و ترديد ذكر بقوله * ( أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً ) * جهة تفاوت نفوس است در مراتب قبول چه بعضى مردمان طرفة العينى از ذكر خالى نيستند و بعضى ديگر ذكر خدا در دل ايشان خطور نمىكند مگر گاهى كه ايشان را بر آن تنبيه نمايد و ميان كلا القسمين مراتب كثيره است فلهذا ترديد ذكر فرموده در خطاب كردن با ايشان پس بعضى قناعت مىكنند بذكر او به مقدار ذكر آباء خود مانند عوام و بعضى ديگر به اشد و اكثر از اين قيام مينمايند مانند خواص پنجم آن