هذا ابن عمى فى دمشق خليفة * لو شئت ساقكم الى قطينا [1] هشتاد سال عمر يافت و در سنهء عشر و مايه در يمامه وفات كرد . اما فرزدق [2] فهو ابو الاخطل همام بن غالب از بزرگ قوم دارم تميمى بود و مادر او ليلى بنت حابس خواهر اقرع بن حابس يميمى صحابى بود و فرزدق امير المؤمنين [3] را ديده بود . آوردهاند كه هشام بن عبد الملك ، در زمان پدر ، با جمعى از اكابر شام به حج آمده بود و بر بلندى نشسته و نظارهء حجاج مىكرد كه در طواف بودند . ناگاه امام زين العابدين على بن الحسين بن على برسيد . شاميان چون آن صباحت وجه و وقار و هيبت او بديدند از هشام پرسيدند كه اين چه كس است ؟ هشام از جاه و جلال و هيأت او انديشيد . گفت نمىشناسم . فرزدق حاضر بود و گفت من او را مىشناسم . شاميى پرسيد كه كيست اين بزرگ . فرزدق بگفت : شعر هذا الذى تعرف البطحاء وطأته * و البيت يعرفه و الحل و الحرم هذا ابن خير عباد الله كلهم * هذا التقى النقى الطاهر العلم
[1] - اين اشعار در هجو اخطل است كه از قبيلهء تغلب و مسيحى بوده . مطلع قصيده چنين است : امسيت اذ رحل الشباب حزينا * ليت الليالى قبل ذلك فينا [2] - در نسخ م ، ق راجع بفرزدق شرحى بدين كوتاهى آمده : « معاصر امير المؤمنين حسين بن على رضى الله عنها بود » . [3] - در نسخهء ر بعد از كلمهء امير المؤمنين اسمى نيامده و شايد هم مقصود همان حسين بن على بوده كه از قلم كاتب افتاده است . ولى اگر طبق معمول شيعيان ، منظور از « امير المؤمنين » را مطلقا على بن ابى طالب بدانيم بايد يقين كنيم كه اين قسمت يعنى ذكر فرزدق بدين تفصيل - و بقياس ساير شعرائى كه در نسخهء ر بدانها اشارتى شده ولى در نسخ ديگر ذكرى از آنان بميان نيامده - الحاقى است و كاتبى شيعى مذهب و فضل فروش اين مطالب را بنسخهء گزيده افزوده است . چه مؤلف تاريخ گزيده چنان كه از فحواى كلامش بر مىآيد ( بخصوص در قسمت مربوط بقزوين و علماء آن يعنى باب ششم كتاب ) در مذهب تسنن بسيار متعصب بوده است و بعيد به نظر مىرسد كه على بن ابى طالب را به صورت مطلق « امير المؤمنين » ياد كند .