شيخ ابو محمد عبد الله بن خبيق انطاكى معاصر شبلى بود . از سخنان اوست : اعضاى گرامى چهارست : چشم و زبان و دل و دماغ . به چشم مبين آنچه نبايد ديد و به زبان مگو آنچه نبايد گفت و در دل انديشه مياور كه از آن مسلمان را خسارت آيد [1] و در دماغ هوسى مپز كه هواى دنيا افزايد . [ دل محل نظر حق است . موضع حق منزل هوس گردانيدن بىمروتى باشد . ] [ 1 ] [ هر كرا با خدا انس بود ، همه چيز را با او انس بود . اندوه مخور از بهر چيزى كه فردا ترا مضرت رساند و شاد مباش الا به چيزى كه فرداى قيامت ترا خرم گرداند . ] [2] شيخ فتح موصلى معاصر شبلى بود . از سخنان اوست : چون به صورت طعام و شراب از تن بازگيرى سبب هلاك تن بود ، چون بمعنى علوم حكمت و شرع از جان بازگيرى موجب هلاك جان باشد . سالك بايد كه سخن از حق گويد و عمل از بهر حق كند و حاجت از حق جويد . شيخ ابو على حسين بن احمد كاتب [3] وفاتش در سنهء اربعين و ثلاثمائة - به زمان مطيع خليفه . از سخنان اوست : معتزله خواستند كه خدا را از طريق عقل منزه گردانند مخطى شدند و صوفيه [4] از طريق علم تنزيه گفتند مصيب شدند . شيخ ابو بكر طمستانى وفاتش در سنهء اربعين و ثلاثمائة ، به زمان مطيع خليفه . از سخنان اوست : نفس بزرگتر حجابى است ميان بنده و حق و مخالفت او بزرگترين نعمتى . شيخ ابو العباس دينورى وفاتش در سنهء اربعين و ثلاثمائة ، بعهد مطيع خليفه بسمرقند . از سخنان اوست : فروترين ذكر آن است كه فراموش كند آنچه دون خداست و نهايت ذكر آنكه غايب شود در ذكر چنان كه زبان ظاهر حكم باطن گرداند . شيخ ابو سعيد احمد بن محمد بصرى معروف باعرابى - وفاتش در محرم سنهء احدى و اربعين و ثلاثمائة به زمان مطيع خليفه . از سخنان اوست : زيان دارترين چيزى [5] نمودن عمل است بمردم .
[1] - ق ندارد . [2] - ب : رسد - ق : باشد - ر : زايد . [3] - ق ندارد . [4] - ب ، ر : متصوفه . [5] - م : خيرى .