نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 284
< شعر > ( ( 787 ) ) ديدهء دل كاو به گردون بنگريست ديد كانجا هر دمى ميناگريست ( ( 788 ) ) قلب اعيان است واكسير محيط ائتلاف خرقهء تن بىمخيط ( ( 789 ) ) تو از آن روزى كه در هست آمدى آتشى يا خاك يا بادى بدى ( ( 790 ) ) گر بدان حالت تو را بودى بقا كى رسيدى مر تو را اين ارتقا ( ( 791 ) ) از مبدّل هستى اول نماند هستى ديگر به جاى او نشاند ( ( 792 ) ) هم چنين تا صد هزاران هستها بعد يك ديگر دوم به ز ابتدا ( ( 793 ) ) آن مبدّل بين وسايط را بمان كز وسايط دور گردى ز اصل آن ( ( 794 ) ) واسطه هر جا فزون شد وصل جست واسطه كم ذوق وصل افزونتر است ( ( 795 ) ) ار سبب دانى شود كم حيرتت حيرتى كه ره دهد در حضرتت ( ( 796 ) ) اين بقاها از فناها يافتى از فنا پس رو چرا برتافتى ( ( 797 ) ) زان فناها چه زيان بودت كه تا بر بقا چفسيدهاى اى بىنوا ( ( 798 ) ) چون دوم از اولينت بهتر است پس فنا جوى ومبدل را پرست ( ( 799 ) ) صد هزاران حشر ديدى اى عنود تا كنون هر لحظه از بدو وجود ( ( 800 ) ) از جمادى بىخبر سوى نما وز نما سوى حيات وابتلا ( ( 801 ) ) يا ز سوى عقل وتمييزات خوش باز سوى خارج اين پنج وشش ( ( 802 ) ) تا لب بحر اين نشان پاىهاست پس نشان پا درون بحر لاست ( ( 803 ) ) زان كه منزلهاى دريا در فزون وقت موجش نى جدار ونى ستون ( ( 804 ) ) باز منزلهاى دريا در وقوف وقت موجش نى جدار ونى سقوف ( ( 805 ) ) نيست پيدا اندر آن ره پا وگام نى نشان است آن منازل را نه نام ( ( 806 ) ) هست صد چندان ميان منزلين آن طرف از اين تا بالاى اين ( ( 807 ) ) در فناها اين بقا را ديده اى بر بقاى جسم چون چفسيده اى ( ( 808 ) ) هين بدهاى زاغ اين جان باز باش پيش تبديل خدا جانباز باش ( ( 809 ) ) تازه مىگير وكهن را مىسپار كه هر امسالت فزون است از سه پار < / شعر >
284
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 11 صفحه : 284