نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 506
عنصر و ماده اى مر توق ايقاع كردند ، و چون آن ماده مشتمل بود بر لطايف و كثايف محسوسات ، پس در آن مخضه آن چه لطيف بود از آن ماده ، بر مثال و صورت دخانى لطيف از اجزاى كثيف متميّز شد ، كه رتق سماوات اجتماع آن لطايف است ، و رتق زمين اجتماع آن كثايف متميّز از يك ديگر . پس آن دخان را به حكم آن حركت معنوى ايجادى منبسط گردانيدند ، تميّز سماوات سبع از آن صورت دخانى به آن انبساط پيدا آمد ، كه فتق سماوات عبارت از آن بسط و تمييز است ، پس كثايف آن ماده هم مجتمع غير متميّز بودند ، كه رتق زمين عبارت از آن اجتماع و عدم تميّز آب و خاك و آتش و هوا بود از يك ديگر ، آن گاه حكم آن توجه ايجادى اجزاى آن كثايف را كه مجتمع غير متميّز بودند ، منبسط و متميّز كرد ، پس كرهء اثير كه آتش است و كرهء هوا و كرهء آب و كرهء خاك كه زمينى است از آن حاصل آمد * ( ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ) * [1] . پس مىگويد : كه پيش از آن كه آن كثايف هنوز در مرتبهء رتق بودند ، بالاى فلك اثير و زير خاك يكى بودند ، و فوقيّت و تحتيّت آن جا نبود و اين فتق و بسط و تمييز مر آن مقبوض مجتمع غير متميّز را ، مقتضاى ظاهر حكمت من بود تا تمييز ميان اصحاب قبضتين واقع شود ، و كمال تفصيل كه تحقيق مطلوب و قصد اول كه كمال اسمايى است بر آن موقوف بود به حصول پيوندد ، پس تعيّن و تميّز جهات فوق و تحت اثر حكم فتق من است ، لا جرم همه در تحت حكم منند ، از بالا و زير و خاشع و خاضع من ، خضوع و خشوع جزء مر كلّ و فرع مر اصل را . < شعر > و لا شبهة و الجمع عين تيقّن و لا وجهة و الأين بين تشتّتي [1] < / شعر > و هيچ شبهتى نيست مر هيچ جزئى از اجزاى اين صورت اجمالى عنصرى
[1] في بعض النّسخ : و لا جهة ، و الأين بين . . . شارح علامه در شرح لفظ جهت ، آوردهاند ، ولى گويا ناسخ اشتباه كرده است و وجهه ضبط نموده است . [1] يس ( 36 ) آيهء 38 .
506
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 506