نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 235
< شعر > خواهى به وصال كوش و خواهى به فراق من فارغم از هر دو مرا عشق تو بس < / شعر > و هجّير من غير اين بيت نيست كه : < شعر > يارم ره و رسم عشق نيكو داند هر خورده كه شرطست در آن تو داند بگذاشتهام مصلحت خويش بدو گر بكشد و گر زنده كند او داند < / شعر > اين سه بيت گذشته بر و لا به زبان انتهاى مقام عشق گفت ، و اكنون به جهت تصحيح اين دعويها كه كرد ، سوگند ياد مىكند در أبيات آينده و مىگويد : < شعر > و محكم حبّ لم يخامره بيننا تخيّل نسخ و هو خير اليّة [1] < / شعر > المخاطرة : المخالطة . سوگند مىخورم به حق آيت محكم محبتى ذاتى غير معلَّل ، كه در شأن ما نازل و در ميان ما حاصل است و هرگز تخيّل نسخ و تبدّل به آن آيت محكم نياميخته است و غبار اختفا و اشتباه و انتها از ميدان حكم او بر نينگيخته . و از اين جهت ، اين سوگند به محبّت ذاتى كه از زوال و اختلال و نقصان و إبطال و تغيّر و تبدّل و تناهي و تحول ، به كلى ايمن است ، و از سرچشمهء وحدت و ثبات و بقاى حقيقى ، روان و در صميم دل ساكن ، بهترين سوگندى است . فتقدير البيت : و محكم حبّ ثابت بيننا ، لم يخامره تخيّل نسخ . < شعر > و أخذك ميثاق الولا حيث لم ابن بمظهر لبس النفس في فيء طينتي [2] < / شعر > تقديره : و أخذك ميثاق الولا في فيء طينتي ، حيث لم ابن .
[1] و في بعض النسخ : و محكم عهد لم يخامره . . . بدل : محكم عهد « 1 » . . . اى اقسم بالعهد الموثق . يخامره : يخالطه . النسخ : الابطال . الأليّة : القسم . [2] لا يخفى كه « و محكم عهد » از محكم حب ، در اين جا مناسبتر است ، اگر چه نسخهء مؤلف شارح كه زمان ابن فارض را درك كرده است ، شايد معتبرتر باشد . « 1 » الطينة : الجبلة .
235
نام کتاب : مشارق الدراري ( شرح تائية ابن فارض ) ( فارسي ) نویسنده : سعيد الدين سعيد فرغاني جلد : 1 صفحه : 235