responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الغيبة ( فارسي ) نویسنده : ابن أبي زينب النعماني    جلد : 1  صفحه : 433


آن حضرت گفت : اى امير مؤمنان اين مرد به خدا و رسول او دروغ مىبندد و شما را بر آن شاهد مىگيرد ، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود : او خيلى عريض و طويل سخن گفته است ( بدين جهت پنداشته اى كه ناصواب مىگويد ) حال چه مىگويد ؟ گفت : از سپاه خشم سخن مىگويد ، فرمود : اين مرد را رها كن ، ايشان گروهى هستند كه در آخر الزّمان مىآيند ، جدا جدا مانند پاره هاى ابر پائيزى ( كه به هم مىپيوندد ) از هر قبيله يك مرد ، دو مرد ، سه مرد پديد مىآيند ابر پائيزى ( كه به هم مىپيوندد ) از هر قبيله يك مرد ، دو مرد ، سه مرد پديد مىآيند تا شمارشان به نه نفر مىرسد ، بدان به خدا سوگند كه من فرماندهء ايشان و نام او ، و محلّ فرود آمدنشان را مىشناسم ، سپس برخاست در حالى كه مىفرمود : باقر ، باقر ، باقر ، بعد فرمود : او مردى از فرزندان من است كه حديث را به نحو خاصّى خواهد شكافت » . 2 - احنف بن قيس گويد : « در مورد كارى كه برايم پيش آمده بود نزد علىّ عليه السّلام رفتم ، ابن كوّاء و شبث بن ربعى آمدند و از آن حضرت اجازه شرفيابى خواستند ، پس علىّ عليه السّلام به من فرمود : چنانچه مايلى به آن دو اجازه بده چون تو پيش از ايشان براى كار آمده اى ( حقّ تقدّم با توست ) گويد : عرض كردم : اى امير مؤمنان به آن دو اجازهء

433

نام کتاب : الغيبة ( فارسي ) نویسنده : ابن أبي زينب النعماني    جلد : 1  صفحه : 433
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست