نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 72
على بود و با هم زيرگوشى گرم مشغول صحبت بودند كه على ( عليه السلام ) مىگفت آيا بگذرم و بكنم ؟ ! پيامبر فرمود : بلى . من داخل شدم ، على روى خود را برگرداند و حجره را ترك كرد و رفت . ( 1 ) پيامبر مرا در كنار خود نشاند و لطف و محبت كرد و عذرخواهى نمود سپس به من فرمود : اى ام سلمه مرا ملامت مكن زيرا كه جبرئيل از طرف خداوند آمد و مرا از آنچه بعد از من اتفاق خواهد افتاد ، باخبر ساخت و مرا امر كرد كه بعد از خود به على وصيت كنم و من ميان جبرئيل و على نشسته بودم جبرئيل در دست راست و على ( عليه السلام ) طرف چپ من بود جبرئيل به من امر كرد تا روز قيامت آنچه بناست اتفاق بيفتد ، به على ( عليه السلام ) بگويم . پس اى ام سلمه مرا معذور دار و ملامت مكن ( و بدان كه ) : « إنّ الله عزّ و جلّ اختار من كلّ امّة نبيّا و اختار لكلّ نبىّ وصيّا فأنا نبىّ هذه الامّة و علىّ وصىّ في عترتى و اهل بيتى من بعدى » . خداوند براى هر امتى پيامبرى برگزيده و از براى هر پيامبرى هم وصيى قرار داده است پس من پيامبر اين امت هستم و على هم وصى من در ميان عترتم و اهل بيتم و امتم مىباشد . آرى اين چيزى است كه من از على ( عليه السلام ) ديدم ، الان اى پدر ، تو خود دانى خواهى به او بد و ناسزا بگو و خواهى او را ترك كن از آن پس پدر ام سلمه شب و روز مناجات مىكرد و از خداوند آمرزش گناهان خود را مىخواست و مىگفت : خدايا مرا بيامرز و به خاطر اين كه در باره على ( عليه السلام ) نادان بودم ، از اين پس دوست من ، دوست على است و دشمن من دشمن على است ، بدين ترتيب غلام ، توبه نصوح كرد و ما بقى عمرش از خداوند خواست او را بيامرزد [1] . مؤلف كتاب ، « عبد المحمود » مىگويد : اين از آنان بر وصايت على ( عليه السلام ) شهادت روشنى است و از براى على ( عليه السلام ) كمالى بود كه احدى از