نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 116
مأمون : اين خلاف قرآن است زيرا خداوند در قرآن مىفرمايد : * ( وَما كانَ الله لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ ) * [1] . شما با اين خبر عمر را مانند رسول به شمار آوريد . ديگرى : پيغمبر شهادت داد كه ده تن از صحابه اهل بهشتند و عمر را جزء آن ده تن شمرد . مأمون : اگر اين گمان شما درست باشد نبايستى عمر به حذيفه بگويد : « ترا به خدا سوگند مىدهم آيا من از منافقان هستم ؟ » پس اگر پيغمبر به عمر گفت كه تو از اهل بهشتى و عمر آن را تصديق نكرد تا اين كه حذيفه آن را درست دانست ، در اين صورت عمر گفتهء حذيفه را پذيرفت و تصديق گفتهء پيغمبر نكرد و اين كار بر خلاف اسلام است و اگر گفتهء پيغمبر را راست دانست ، چرا از حذيفه پرسيد ؟ اين دو خبر به خودى خود با يك ديگر متناقض هستند . ديگرى : پيغمبر فرمود : « من در يك كفهء ترازو گذارده شدم و امت من در كفه ديگر و كفه من بر كفه ديگر چربيد پس از آن ابو بكر به جاى من گذارده شد و كفّه او بر كفّه امت چربيد ، سپس عمر گذارده شد و كفه او نيز چربيد ، آن گاه ميزان برداشته شد » . مأمون : اين محال است ، زيرا مقصود يا اجسام آن دو است يا اعمال آن دو . اگر مقصود اجسام باشد هر عاقلى مىداند كه آن محال است زيرا هرگز اجسام آنان سنگينتر از اجسام همه امت نيست و اگر مقصود اعمال آن دو باشد هنوز همه افعال به وجود نيامده است ، پس چگونه كفه ترازو سنگينتر است از چيزى كه هنوز به وجود نيامده است ؟
[1] انفال ، آيه 33 - ترجمه : و خداوند آنان را عذاب نمىكند با اينكه تو در ميان ايشان مىباشى .
116
نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 116