نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 103
پيغمبر داده است . مأمون : اسحاق ! من ترا در راه سنگلاخ و پر پيچ و خم وارد نمىكنم ، من در كلام خدا ديدهام كه كافرى را نسبت مصاحبت به كسى داده است كه خدا از او راضى و او از خدا خشنود بوده است و آن آيه اين است : * ( قالَ لَه صاحِبُه وَهُوَ يُحاوِرُه أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا لكِنَّا هُوَ الله رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً ) * [1] . اسحاق : اى امير المؤمنين ، اين صاحب كافر ، ولى ابو بكر مؤمن بوده است . مأمون : هر گاه روا باشد كه خداوند كسى را كه از وى خشنود است نسبت صحبت به كافرى بدهد ، رواست كه مؤمنى را نسبت صحبت به پيغمبرش بدهد با اين كه از جهت فضل آن مؤمن نه در درجه اول نه دوم نه سوم از مؤمنان باشد . اسحاق : اى امير المؤمنين قدر اين آيه عظيم است ، خداوند مىفرمايد : * ( ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِه لا تَحْزَنْ إِنَّ الله مَعَنا ) * . مأمون : اسحاق ! ناگزيرم از اين گونه در برابر لجاج تو معنى آيه را تحليل و توجيه كنم به من بگو آيا حزن ابو بكر از راه رضا بود يا از راه خشم ؟ اسحاق : همانا ابو بكر از جهت ترس بر پيغمبر كه مبادا به وى آسيبى برسد ، اندوهگين شد . مأمون : اين پاسخ من نيست ، جواب من آن است كه بگويى : از خشنودى بود يا از خشم ؟ اسحاق : براى خشنودى خدا بود . مأمون : بنا بر اين خداوند براى ما رسولى فرستاده است كه از خشنودى و طاعت خداوند متعال نهى كرده است . اسحاق : پناه مىبرم به خدا از چنين گمانى !