آينده هر چهار نفر نزد خانهء خدا جمع شدند كه هر يك بنا بود باطل كردن ربع قرآن را بياورد ولى اولى آنها ابن ابى العوجاء گفت : اما من از پارسال تا الآن تمام فكرم در اين آيه بود در مورد برادران يوسف كه وقتى كه يوسف در مصر به آن تدبير ، برادر ابوينى خود يعنى « بنيامين » را از ايشان گرفت تمام همّ خود را صرف چاره كردن نمودند و آيه اين است . * ( « فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْه خَلَصُوا نَجِيًّا ) * » . [1] گفت : هر چه فكر كردم كه مانند آن بياورم كه داراى آن فصاحت و جمع معانى باشد نتوانستم و فكر در اين يك آيه نگذاشته مرا فكر براى آيهء ديگر بنمايم ! دومى ايشان عبد الملك گفت : من هم از وقتى كه پارسال از نزد شما رفتهام همهء فكرم در اين يك آيه بوده كه مىگويد : اى مردم ! مثلى براى شما زده گوش دهيد اينها را كه شريك خدا قرار مىدهيد ، اگر همه جمع شوند كه يك مگس بيافرينند نمىتوانند ! و آن آيه اين است . * ( « يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَه إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَه وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوه مِنْه ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ) * » . [2] هر چه فكر مىكنم مىبينم نمىتوانم مثل اين آيه درست كنم . سومى ايشان ابو شاكر ديصانى گفت من هم از وقتى كه از نزد شما