responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 70


و هرگز از ميدان كارزار نگريزد ، و باز نخواهد گشت تا خدا فتح و پيروزى را به دست او عملى سازد . چون صبح شد همگى ما نيمه خيز بر سر زانو نشستيم و منتظر بوديم تا شايد يكى از ما را فرا خواند ولى آن حضرت هيچ يك از ما را نخواند ، فقط صدا زد علىّ بن ابى طالبى كجاست ؟ على را در حالى كه چشم او درد مىكرد .
آوردند . پيامبر ( ص ) آب دهان خود در چشم وى ريخت و پرچم را به او داد ، و خداوند به دست او خيبر را گشود . گفتيم : مطلب چهارم ؟ گفت : رسول خدا ( ص ) براى غزوهء تبوك از مدينه بيرون رفت و على را بعنوان جانشين خود بر مردم گماشت ، قريش بر او حسد بردند و گفتند : پيامبر چون خوش نداشته على را همراه خود ببرد او را جايگزين خود قرار داده است . على از پى پيامبر به راه افتاد تا به آن حضرت رسيد و ركاب شتر سوارى حضرتش را گرفت و گفت : من هم با شما مىآيم ، پيامبر ( ص ) فرمود :
چكار دارى ؟ او گريست و گفت : قريش چنين مىپندارند كه چون شما مرا دوست نداشته و همراهى مرا خوش نداريد مرا جانشين خود در شهر قرار داده‌ايد .
رسول خدا ( ص ) به جارچى خود فرمود در ميان مردم ندا دهد و سخنى را كه آن حضرت مىگويد بمردم برساند ، سپس فرمود : مگر جملگى شما شخصى مخصوص و نزديك به خودتان نداريد ؟ گفتند : چرا ، فرمود : براستى كه علىّ بن ابى طالب از ميان خاندان من شخص ويژهء من و محبوب قلب من است . سپس رو

70

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 70
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست