نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 38
من خودم قبول دارم و آن را روايت نيز نمودهام . هيثم گفت : پس چرا اعتراف نكنند در صورتى كه حبيب بن ابى ثابت از ابى الطَّفيل از زيد بن ارقم روايت كرده است كه على ( ع ) در رحبه ( نام محلى است در كوفه ) همهء حاضران را براى اعتراف به صحّت و وقوع ماجراى غدير سوگند داده است ؟ ! ابو حنيفه گفت : مگر نمىبينيد كه مردم بحدّى در اين زمينه گفتگو كردهاند كه ناگزير علىّ مردم را در اين باره سوگند داده است ! هيثم گفت : در اين صورت مىگوئى على را تكذيب كنيم يا سخنش را ردّ نمائيم ؟ ابو حنيفه گفت : ما نه على را تكذيب مىكنيم و نه فرمايش او را ردّ ، ولى تو مىدانى كه عدّهاى از مردم در اين باره گزافه گوئى كردهاند ! هيثم گفت : سخنى را رسول خدا ( ص ) فرموده و يك خطبه در آن باره ايراد نموده و ما به صرف اينكه گروهى غلوّ نموده يا كسى حرفى زده است از بازگوئى آن بهراسيم و از نقل آن دست بداريم ؟ ! در همين حين كسى وارد شد و با پرسش خود سخن را بريد ، و اين سخن در كوفه پيچيد . حبيب بن نزار بن حيّان كه از هواداران بنى هاشم بود در بازار با ما بود ، نزد هيثم آمد و گفت : خبر ماجرائى كه از تو در بارهء على ( ع ) بوقوع پيوسته و نيز سخن آن گوينده به من رسيده است . هيثم گفت : در اظهار نظرها از اين گونه سخنان بسيار پيش مىآيد ، مطلب را آسان گير ، سخن ختم شد . مدّتى بعد ما به حجّ رفتيم و حبيب هم با ما بود ، خدمت امام صادق ( ع ) رسيده و اداى سلام نموديم ، سپس
38
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 38