responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 358


صفا و مروه رفته و هفت دور نيز آنجا طواف نمودند . عبد الله - رضى الله عنه - نزد پدرش آمد و اين خبر را به او گزارش داد . عبد المطَّلب گفت : پسر جانم ! بنگر ببين كار اينان بكجا مىانجامد ، و مرا با خبر ساز . عبد الله نگاه كرد ديد آن پرندگان رو بسوى سپاه حبشه نمودند ، عبد الله اين خبر را به عبد المطَّلب رساند ، پس عبد المطَّلب [ رحمه الله ] بيرون شد و مىگفت : اى اهل مكَّه بسوى سپاه حبشه بيرون شويد و غنائم خود را برگيريد . آنان به طرف سپاه رفتند ديدند آنان مثل چوبهاى خشك و تراشيده و پوسيده به روى زمين افتاده‌اند ، و هيچ پرنده‌اى نبود جز اينكه سه دانه ريگ - دو تا بدست و يكى به منقار - گرفته و با هر ريگى يك نفر از آنها را به قتل مىرسانيد ، و چون همه تا آخر كشته شدند پرندگان بازگشتند ، و نه پيش از آن وقت و نه بعد از آن هرگز آن پرندگان را نديدند . و چون تمامى آن قوم به هلاكت رسيدند عبد المطَّلب بنزد خانهء كعبه آمد و پرده هاى آن را گرفت و اين اشعار را سرود ( ترجمه ) :
« اى باز دارندهء فيل در ذى مغمّس ( محلَّى است در راه طائف ) ، كه او را بازداشتى مثل حيوانى كه واژگون شده است ( يا مثل الاغى كه از راه مانده باشد ) » .
« در محبس و زندانى كه در آن جانها از پيكرها بدر رود »

358

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 358
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست