responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 355


كرد ، لشكريان حبشه بسوى مكَّه شتافتند و بر آنجا غارت بردند و شترانى چند از عبد المطَّلب بن هاشم را تاراج كردند . عبد المطَّلب نزد پادشاه رفت و اجازهء ورود خواست ، پادشاه اجازه داد - در حالى كه بر روى تخت خود در زير قبّه‌اى از ديبا آرميده بود - ( عبد المطَّلب وارد شد ) و سلام داد ، ابرهه جواب سلام داد و لحظاتى چند در صورت عبد المطَّلب نگريست ، و حسن و جمال و سيماى عبد المطَّلب او را بشگفت آورد . پادشاه گفت : آيا مثل اين نور و جمالى كه در تو مىنگرم در پدرانت نيز وجود داشته ؟ گفت : آرى ، اى پادشاه ، تمام پدران من داراى چنين نور و جمال و بهائى بوده‌اند . ابرهه گفت : همانا شما بر پادشاهان از جهت فخر و شرف سر آمده‌ايد ، و حقّا شايستهء تو است كه سرور قوم خود باشى . سپس او را در كنار خود بر روى تختش نشاند ، و به فيلبان فيل بزرگ خود - كه فيلى سپيد و بزرگ جثّه بود و دو عاج مرصّع بانواع مرواريد و جواهرات داشت ، و آن پادشاه بر تمام پادشاهان زمين بدان فيل افتخار مىكرد - گفت : آن فيل را نزد من آور ، وى آن را آورد در حالى كه بهر زيور زيبائى آراسته شده بود ، پس چون برابر عبد المطَّلب قرار گرفت و در مقابل او به سجده افتاد ، و هيچ گاه براى پادشاه خود سجده نكرده بود ، و خداوند زبان او را به عربى گشود و بر عبد المطَّلب سلام كرد .

355

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 355
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست