نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 189
6 - عبد الملك بن عمير لخمى گويد : جارية بن قدامهء سعدى بر معاويه وارد شد ، و احنف بن قيس و حباب مجاشعى در كنار معاويه روى تخت نشسته بودند . معاويه به او گفت : كيستى تو ؟ گفت : ما جارية بن قدامه هستم - وى آدم دانا و باهوشى بود - معاويه گفت : من باور نمىكردم هنوز زنده باشى ، مگر تو ( از نظر جثه ) از يك زنبور عسل بيشترى ؟ جاريه گفت : اى معاويه با من چنين برخورد مكن ، تو مرا بزنبور عسل تشبيه مىكنى و به خدا سوگند كه زنبور نيشى آتشين و براقى شيرين دارد ، و به خدا سوگند كه معاويه نام ننهادهاند مگر بر سگى كه سگان ديگر را گاز گيرد ، و اميّهء ( كه نام مادر توست ) تصغير امه است ( يعنى كنيزك ) . معاويه گفت : چنين رفتار مكن ، گفت : تو كردى من هم كردم . معاويه گفت : نزديك بيا ، و در كنار من بر تخت بنشين . گفت : اين كار را نمىكنم . گفت : چرا ؟ گفت : چون ديدم اين دو نفر دارند تو را از جايت كنار مىزنند و من نمىخواهم با آنان شركت كنم . معاويه گفت : نزديك بيا تا سخن محرمانهاى بگويم . جاريه پيش رفت و معاويه به او گفت : اى جاريه من از اين
189
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 189